نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت74

3.7
(123)

آقا که اومد کلاس شروع شد اصلا بهش محل ندادم اونم که بخاطر اینکه براش حرف درست نشه کلا نگاه به کسی نمیکرد

بعد از دوساعت تدریس که دیگه دستمو حس نمیکردم پایان کلاس رو اعلام کرد

اییییش خب وسطش یه نفسی هم بگیر

وسایلمو جمع کردم برم که دیدم نیلو ودوستش رفتن چسبیدن میز آقا

از نزدیکشون که رد شدم فهمیدم دارن سوالای چرت میپرسن تا به این بهانه برن تو دهنش

والا بدبخت کلی از میز فاصله گرفته بود بخاطر دراز شدنشون رو میز نزن تو دهنش

سری به تأسف تکون دادم ورفتم آقا تا از کلاس خارج سریع خداحافظی کرد پشت سرم اومد

داشتم از در خارج میشدم برام پیامک اومد

گوشی رو که دیدم متوجه شدم از طرف آقاس

_فرشته لطفا اگه حتی یه ذره برات ارزش دارم بیا کافه نزدیک آموزشگاه حرف مهمی دارم

خب معلومه که برام ارزش داری ولی چطور بیام باکارایی که کردی چطور بشینم روبه روت

خدایا یعنی چیکارم داره نکنه باز میخواد سرکارم بزاره

یاد حرفای اون روز تو اتاق کار افتادم که چطور حرفاش منو برد به رویا ولی تهش چیشد

نکنه بازم بخواد اینکارو کنه اینبار دیگه من طاقت نمیارم خدایا به دادم برس

اگه نرم فکر میکنه که برام بی ارزشه وتمام کمک ها وکاراش برام هیچ بوده پس میرم

اجازه میدم حرفاشو بزنه ولی تحت تاثیر قرار نمیگیرم وفقط شنونده هستم

پس با تصمیم قاطع و عزم جزم
سربالا شونه عقب سینه سپر حرکت

وجی:خاک تو سرت مگه لاتی یا جنگجو چه طرز راه رفتنه یکم خانم طوری باش شاید خدا زد پس کله ی آقا اومد تو رو گرفت منم راحت شدم

_هی خفه سو باید از خداش هم باشه تازه بخواد منو بگیره من که زنش نمیشم

وجی:وای مامانم اینا یه یه یه 🤢🤢

_برو گمشو دیرم شد الان بد برداشت میکنه

بعد هم بیخیال زر زرای وجی شدم گذاشتم رفتم

چون کافه نزدیک بود زود رسیدم داخل که رفتم دیدم سر میز دونفره نشسته و تو فکره

یکم ایستادم و تماشاش کردم چقدر با کت وشلوار جذاب میشه لعنتی 😎😎

محو شده بودم که یکی بهم تنه زد که کم بود بیفتم برگشتم عقب فحش کش کنم که یادم اومد کجام وکی اونجا هست

خودمو کنترل کردم ورفتم سمت میز

_سلام

بلند شد اومد جلو جواب سلامم رو دادم برام صندلی کشید عقب که بشینم

اَبروهام پرید بالا بابا جنتلمن پس میخوام اینجوری دلبری کنی

زود حالت صورتمو عادی کردم باتشکر نشستم

خودشم اومد دوباره سرجاش روبه روی من نشست

_خب اول یه چیزی بخوریم بعد حرفام رو میزنم

منو رو گرفت سمتم،گرفتم نگاهی کردم اووووه چه گرونه چیکار کنم

خواستم فقط آب بگیرم که نزاشت

_حالا که نمیدونی چی خوبه بزار خودم انتخاب کنم

دست بلند کرد و صدا کرد ویتر

یا خدا چه اسم هایی پیدا میشه حتما آشناس که اسمشم بلده فکر کنم اسم خارجی هستش

یه پسره اومد وآقا کیک وچایی سفارش داد

_میشناختینش

_نه چطور

_آخه اسمشو صدا کردین اسمشم عجیب بود وفکر کنم خارجیه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 123

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x