نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت75

4.6
(73)

داشت آب میخورد که چنان پرید گلوش وشروع به سرفه کرد گفتم الانه که خفه بشه خونش بیفته گردنم

سریع پریدم پشتش چنان با کف دست زدم پشتش که نگم برات

خیر سرم خواستم محکم بزنم دردشم بگیره تلافی کنم ولی چنان بدنش محکمه دستم ناقص شد

آخ آخ ننه ولی نزاشتم بفهمه برام دست بگیره اومدم نشستم یکم آب خورد وسعی کرد با چند تا سرفه خودشو جمع کنه

چرا حس کردم داره سعی میکنه جلوی خنده ی خودشو بگیره

😰😰😰وای نکنه باز گند زدم خدایا خداوندگارا باز چه غلطی کردم

_فرشته جان عزیزم من نمیشناسمش کسی که سفارش میگیره بهش میگن ویتر

ووووویی به من میگه عزیزم وجانم کم کم چشمام داشت قلبی میشد😍

که سرمو انداختم پایین

_مگه گارسون نمیگن

_نه اون مال رستوران هست عیب نداره منم تازه متوجه شدم

خیلی بخاطر این سوتی جدید ناراحتم از این که پیشش سوتی دادم چون دیگه شمارشش از دستم در رفته ولی این که انقدر کم میدونم

این همه تفاوت داریم من کافه نرفتم ونمیدونم چی به چیه ولی مطمعنم آقا زیاد رفته

چیزی نگفتم وسرمو انداختم پایین سفارشا رو آوردن ولی دستم سمتشون نمیرفت میترسیدم یه خرابکاری دیگه درست کنم

آقا کیک وچایی برام گذاشت

_سرتو بلند کن منم خیلی چیزارو بلد نیستم از تو یاد گرفتم

حرفش باعث شد تعجب کنم

_از من ؟

_آره تو یه دختر شجاعی،خیلی قوی وبا اراده هستی

یه قلب مهربون داری ،با سن کم کار کردی تا کمک حال خانواده باشی

وظیفه ی تو نبود ولی بهم کمک کردی تا ایراد نقشه هارو بفهمم

قلب منو وخانوادمو با خوبی هات مال خودت کردی

چی منظورش وچیه قلبشو مال خودم کردم هه باز داشتم از حرفاش حس خوب میگرفتم ولی خراب شد

اگه قلبش مال من بود نمیرفت دنبال دختره نکبت

_منظورتون از قلبتون مال من شد چیه

البته که به زور وبا سرخ وسفید شدن پرسیدم

_خب منظورم واضح بود ببین فرشته من از روزی که اومدی خونه ی منو تمیز کردی همون موقع یه حس خوبی ازت گرفتم وبرای همین خواستم بیای خونه ی مادرم برای کار

بعد هم کم کم حسم داشت بیشتر میشد وتصمیم داشتم بهت بگم ولی مادر ولاله زیبا رو معرفی کردن

با اومدن اسم لاله اخم هام رفت تو هم

_میدونم خیلی اذیتت کردن وشرمنده ام بابتش اون روز هم تو اتاق کار سر بسته حرفامو زدم

قرار بود با زیبا حرف بزنم وبعد با خانواده بیاییم خونتون
ولی تو گم شدی البته که فکر میکردم خودت رفتی که اشتباه بود باید پیگیری میکردم

بعد سرشو انداخت پایین

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 73

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
1 سال قبل

وای خانم فرشته جون😘خیلی کوتاه میگزارید,یه کم طولانی تر لطف او یا اینکه مثل خیلی وقتا,دوتا لطفا.👀واینکه رمانت ن قشنگه,بعضی مواقع از خنده اشکم در میاد.😂

دکمه بازگشت به بالا
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x