نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت83

3.2
(111)

با کمک آرشاویر سوار ماشین گل کاری شده شدم وخودش هم از سمت دیگه سوار شد بعد از روشن کردن ماشین دست منو گرفت وگذاشت رو دنده زیر دست خودش

همزمان لاله هم با ماشین همسرش وفیلم بردار هم با دستیارش پشت سرمون حرکت کردن

_خب خب حال خانم من چطوره خیلی خسته شدی ؟

_خوبم اره یکم اذیت شدم البته ارزش داشت خوشگل شدم

_تو خوشگل هستی یکم پر رنگ کرد فقط زیباییت رو از فردا استراحت میکنی

با گونه های گل کرده ولبای تا بنا گوش باز شده از لبخند داشتم گوش میدادم که یه لحظه وایسا چرا گفت فردا؟

_چرا از فردا خب شب بعد از مراسم میتونم استراحت میکنیم

از زیر شنل به زور دیدم که ابروهاش بالا رفت ونیش خند زد

_اوووم شب خب یکم کار داریم کارای خوب خوب

بعد هم لبخند شیطانی زد

😳😳😳یعنی چه کاری داریم

وجی:تو چقدر خنگی یه زن وشوهر شب عروسی چیکار میکنن

هیین خاک به سرم نه من خودمو میزنم به خواب

_کاری نداریم مهمونا هم تا ۱۲میرن ماهم میگیریم میخوابیم

_تا شب خیلی مونده بیخیال از الان لذت ببر

_درسته راستی عسل کجاست چرا نیاوردیش

_با مادر رفت آرایشگاه میخواست با دیدنش تو لباس وموی جدید سورپرایز بشی

_ای جانم پس زود برو تا ببینمش دلم براش تنگ شده

_باشه،ممنون بابت رفتار خوبت با عسل

_من عسل رو خیلی دوستش دارم از همون اول که دیدمش

دیدم چطور لبخند زد وچشماش درخشید

بقیه راه کلی آهنگ شاد گذاشت وخوش گذروندیم تا رسیدیم به خونه

با کمک آرشاویر و دستورات فیلم بردار پیاده شدم ورفتیم سمت در ورودی مادرجون ومامان وبابا ،علی ویه سری مهمون دیگه جلوی در بودن

بعد از دود کردن اسپند وکلی بغل از طرف مادر ها دست در دست هم راه افتادیم ودیدم که عسل با یه سبد گل اومد وبا جیغ بلند شروع کرد پاشیدن گل برگ ها سمت ما از ذوق تند تند جیغ میزد وباعث خنده ی هممون شده بود

سریع رفتم پیشش ومحکم بغلش کردم وبوسیدمش شبیه فرشته ها شده بود بعد از من هم پدرش بغلش کرد وبعد هر دو دستاش رو گرفتیم وباهم بقیه ی مسیر رو رفتیم

لاله خواست خودش بیاره عسل رو اجازه ندادم وگفتم که اون الان دختر منه وکنار خودم میخوام باشه

دیدم که از حرفم چشمای مادرجون ولاله از اشک خوشحالی برق زد و آرشاویر سرم رو بوسید

با فیلم بردار تا دم خونه رفتیم وبعد وارد اتاق نزدیک در سالن شدیم برای خوندن خطبه ی عقد

روی دوتا صندلی که گذاشته بودن نشستیم سفره عقد به زیبا ترین شکل تزئین شده بود به سختی از زیر کلاه دیدم

عاقد اومد وفقط چندتایی از فامیل نزدیک وخانواده ی منو آرشاویر بودن داخل اتاق

کنار هم قاب قشنگی درست کرده بودیم داخل آینه

جایگیر که شدیم دخترا پارچه گرفتن روی سرمون ولاله شروع کرد به قند سابیدن

عاقدبا نام خدا وبعد از خوندن سوره ی کوثر گفت
_با اجازه پدر عروس خانم آیا به بنده وکالت میدهید تا دختر شما دوشیزه فرشته رضایی را با مهر وصداق معلوم به عقد دائم آقای آزشاویر ملکی در بیاورم

_عروس رفته گل بچینه

لاله بود که گفت وووی استرس گرفتم موقع جواب خراب کاری نکنم خوبه

مادرجون اومد جلو قران رو داد دستم بعد از بوسیدن یه صفحه باز کردم وشروع به خوندن کردم متوجه شدم آرشاویر هم داره میخونه

_برای بار دوم عرض میکنم آیا بنده وکیلم

_عروس رفته گلاب بیاره

_به میمنت ومبارکی برای بار سوم آیا بنده وکیلم

_عروس زیر لفظی میخواد

مادرجون یه جعبه روی پام گذاشت که داخلش یه سرویس ظریف و زیبا بود

_به به مبارک باشه زیرلفظی هم گرفتین حالا آیا بنده وکیلم

_با توکل به الله واجازه پدرومادرم وبزرگتر ها بله

یه دفعه صدای سوت ودست وجیغ بالا رفت

_خب جناب آقای آرشاویر ملکی آیا به بنده وکالت میدهید شما را به عقد دائم دوشیزه فرشته رضایی در بیاورم آیا وکیلم

_با اجازه خداوند متعال بله

دوبار صدای دست وجیغ بلند شد وهمزمان عاقد شروع به خوندن خطبه کرد ودعا خوند در آخر کلی امضا زدیم وتمام

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا : 111

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x