نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت84

3
(139)

عاقد که رفت لاله از آرشاویر خواست که شنلم رو دربیاره بلند شدیم وآرشاویر شروع کرد به بازکردن گره شنل دستاش لرزش داشت

وقتی دستاش رو دیدم لبخند زدم

_نخند که کلی استرس دارم ومعذبم

_استرس چی

_میترسم زشت شده باشی

چی الان چی گفت صبر کن دارم برات خیلی شیک ومجلسی پام رو گذاشتم روی پاش فشار دادم که دیدم چطور سرخ شد

_اِ داداش چیشد چرا اینجوری شدی

_چیزی نیست یکم هواگرمه

_اهان خب پس زود باش بقیه کارا رو انجام بدیم که گرما آرایش زنداداشم رو خراب نکنه

لاله بعد از حرفش یه چشمک زد ورفت کنار

شنل که باز شد سرم پایین بود اروم سر بلند کردم ودیدم که محو صورتم شده

براش ابرو بالا دادم که یعنی چیشد

_اووم کارش درسته لولو گرفته هلو تحویل داده

_پس من لولو هستم باشه دارم برات

بعد خواستم عقب برم که نزاش از بازوهام گرفت نگهم داشت بعد دست هاش رو دوطرف صورتم گذاشت وپیشونیم رو بوسید

_تو زیباترینی چه با آرایش چه بی آرایش

نشستیم سرجامون ولی حرفش باعث شد قلبم طبل شادی بزنه

با حرف لاله که خواست حلقه دست هم کنیم به خودم اومدم

بعداز کلی خجالت حلقه دست کردیم چون همه زوم کرده بودن روی ما بعد هم قرار شد عسل دهن هم بزاریم

اول من عسل رو با انگشت کوچیکم برداشتم وبردم سمت دهنش

موقع خوردن عسل باشیطنت نگاهم کردو انگشتم رو مکید که گرومپ قلبم افتاد سریع انگشتم رو کسیدم از دهنش بیرون

حالا نوبت آرشاویر بود با انگشت عسل رو برداشت گذاشت بین لبهام چشمم افتاد به لاله که چشمک زد منم سریع یه گاز جانانه از انگشتش گرفتم که چون بی هوا بود یه آخ بلند گفت که باعث خنده ی همه شد

انگشتش رو کشید بیرون وگفت

_بزار مهمونا برن بیرون

ووویی قراره چیکار کنه

مهمونا شروع به تبریک ودادن کادوها کردن ویک به یک از اتاق خارج شدن من موندم وآرشاویر

خواستم جیم بزنم که نزاشت

_کجا عزیزم بمون میخوام خوب نگاهت کنم چون از اتاق بیرون بریم سخته بعد از مراسم هم خسته میشی الان که تنهاییم بزار دل سیر ببینمت

راستی یه کار مهم هم داریم

بعد از حرفای دل لرزونکیش زل زد به چشمام بعد کم کم نگاهش رفت سمت لبم که باعث شد گوشه لبمو گاز بگیرم دستش بالا اومد و با انگشت شصت لبمو از زیر دندون در آورد

_الان نه باشه بعد از اعتراف به اونم میرسیم الان منتظر اعتراف خوشگلتم

اوخ اوخ سوتی دادم حالا اون رو بیخیال کار همیشم هستش اعتراف رو چیکار کنم

چشمام دو دو میزد دنبال جمله ی مناسب بودم تا همه ی حرف قلبمو بهش بگم

یاد یه فیلم افتادم که دختر تو بازی پانتومیم با حرف اشاره به عشقش اعتراف کرد

یکم رفتم عقب تر وبا دست اول به خودم اشاره کردم که فهمید منظورم حرف زدن با اشاره هست ونشست رو صندلی ومنم کشید تو بغلش

_خب حالا جات خوبه ادامه بده

با لپ سرخ اول به خودم اشاره کردم

_خب میشه من بعد

به آرشاویر اشاره کردم

_تو رو

وبعد با دستم قلب ❤️ درست کردم

_من تو رو دوست دارم درسته

با سر تایید کردم وسرمو پایین انداختم

دست زیر چونه ام گذاشت سرمو بلند کردو گفت

_عشق خجالت نداره منم عاشقتم بعد سرش نزدیک اومد ولبام اسیر لباش شد

و

عشق آغاز شد

پایان

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا : 139

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
1 سال قبل

مرسی خانم فرشته.خیلی قشنگ بود,خسته نباشی 😘

مبینامرادی
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود خسته نباشی

مژده
مژده
1 سال قبل

سلام خسته نباشی بسیار عالی قسمت اخر بود که نوشته بود پایان اخرش؟

دوستدار صداقت
دوستدار صداقت
1 سال قبل

خیلی خوب تموم شد وپایان خوشی داشت خداقوت نویسنده عزیز موفقیتت از ته دل آرزوست

دکمه بازگشت به بالا
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x