رمان فرفری پارت84
عاقد که رفت لاله از آرشاویر خواست که شنلم رو دربیاره بلند شدیم وآرشاویر شروع کرد به بازکردن گره شنل دستاش لرزش داشت
وقتی دستاش رو دیدم لبخند زدم
_نخند که کلی استرس دارم ومعذبم
_استرس چی
_میترسم زشت شده باشی
چی الان چی گفت صبر کن دارم برات خیلی شیک ومجلسی پام رو گذاشتم روی پاش فشار دادم که دیدم چطور سرخ شد
_اِ داداش چیشد چرا اینجوری شدی
_چیزی نیست یکم هواگرمه
_اهان خب پس زود باش بقیه کارا رو انجام بدیم که گرما آرایش زنداداشم رو خراب نکنه
لاله بعد از حرفش یه چشمک زد ورفت کنار
شنل که باز شد سرم پایین بود اروم سر بلند کردم ودیدم که محو صورتم شده
براش ابرو بالا دادم که یعنی چیشد
_اووم کارش درسته لولو گرفته هلو تحویل داده
_پس من لولو هستم باشه دارم برات
بعد خواستم عقب برم که نزاش از بازوهام گرفت نگهم داشت بعد دست هاش رو دوطرف صورتم گذاشت وپیشونیم رو بوسید
_تو زیباترینی چه با آرایش چه بی آرایش
نشستیم سرجامون ولی حرفش باعث شد قلبم طبل شادی بزنه
با حرف لاله که خواست حلقه دست هم کنیم به خودم اومدم
بعداز کلی خجالت حلقه دست کردیم چون همه زوم کرده بودن روی ما بعد هم قرار شد عسل دهن هم بزاریم
اول من عسل رو با انگشت کوچیکم برداشتم وبردم سمت دهنش
موقع خوردن عسل باشیطنت نگاهم کردو انگشتم رو مکید که گرومپ قلبم افتاد سریع انگشتم رو کسیدم از دهنش بیرون
حالا نوبت آرشاویر بود با انگشت عسل رو برداشت گذاشت بین لبهام چشمم افتاد به لاله که چشمک زد منم سریع یه گاز جانانه از انگشتش گرفتم که چون بی هوا بود یه آخ بلند گفت که باعث خنده ی همه شد
انگشتش رو کشید بیرون وگفت
_بزار مهمونا برن بیرون
ووویی قراره چیکار کنه
مهمونا شروع به تبریک ودادن کادوها کردن ویک به یک از اتاق خارج شدن من موندم وآرشاویر
خواستم جیم بزنم که نزاشت
_کجا عزیزم بمون میخوام خوب نگاهت کنم چون از اتاق بیرون بریم سخته بعد از مراسم هم خسته میشی الان که تنهاییم بزار دل سیر ببینمت
راستی یه کار مهم هم داریم
بعد از حرفای دل لرزونکیش زل زد به چشمام بعد کم کم نگاهش رفت سمت لبم که باعث شد گوشه لبمو گاز بگیرم دستش بالا اومد و با انگشت شصت لبمو از زیر دندون در آورد
_الان نه باشه بعد از اعتراف به اونم میرسیم الان منتظر اعتراف خوشگلتم
اوخ اوخ سوتی دادم حالا اون رو بیخیال کار همیشم هستش اعتراف رو چیکار کنم
چشمام دو دو میزد دنبال جمله ی مناسب بودم تا همه ی حرف قلبمو بهش بگم
یاد یه فیلم افتادم که دختر تو بازی پانتومیم با حرف اشاره به عشقش اعتراف کرد
یکم رفتم عقب تر وبا دست اول به خودم اشاره کردم که فهمید منظورم حرف زدن با اشاره هست ونشست رو صندلی ومنم کشید تو بغلش
_خب حالا جات خوبه ادامه بده
با لپ سرخ اول به خودم اشاره کردم
_خب میشه من بعد
به آرشاویر اشاره کردم
_تو رو
وبعد با دستم قلب ❤️ درست کردم
_من تو رو دوست دارم درسته
با سر تایید کردم وسرمو پایین انداختم
دست زیر چونه ام گذاشت سرمو بلند کردو گفت
_عشق خجالت نداره منم عاشقتم بعد سرش نزدیک اومد ولبام اسیر لباش شد
و
عشق آغاز شد
پایان
مرسی خانم فرشته.خیلی قشنگ بود,خسته نباشی 😘
ممنونم 🌺
خیلی قشنگ بود خسته نباشی
سلام خسته نباشی بسیار عالی قسمت اخر بود که نوشته بود پایان اخرش؟
خیلی خوب تموم شد وپایان خوشی داشت خداقوت نویسنده عزیز موفقیتت از ته دل آرزوست
سلام وممنون بابت همراهی