نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان متانویا

رمان متانویا پارت ۱۱

4.5
(24)

***

قلپی از چایش را نوشید…

صبر و حوصله اش همه را عصبی میکرد حتی مرد آرامی مثل حمید خان مهدوی…

یه ربع بود روبه روی هم نشسته بودند و جز سلام و حال و احوال حرفی بینشان رد و بدل نشده بود…

حمید چند بار سعی کرده بحثی را راه بیاندازد اما الیاد محلی به او نداده بود..‌

صبر حمید سر آمد و گف: الیاد جان چی شده که اینجا اومدی؟؟

الیاد بدون مقدمه چینی سر اصل مطلب رفت: پروازام رو گرفتن.‌.

حمید سری تکان داد و گف: آره شنیدم پسر…

الیاد کمی اخم کرد و گف: حاجی دستورشو داده‌.. باید پروازام رو پس بگیرم حمید خان…

حمید گف: بخدا دستم بسته است پسر جان…

الیاد اخم هایش را در هم کشید: من که میشناسمتون… میدونم میتونید نگید نه.‌‌‌‌.

حمید بلافاصله گف: بخدا الیاد…

الیاد وسط حرفش پرید و گف: برا کسی قسم بخور ک باور کنه… من ک میدونم پسر چلمنگت رو کردی کمک خلبان…

حمید با تعجب گف: الیاد پسر من حرفه ایه…

الیاد پوزخندی زد و گف: حاج مهدوی برا من فیلم بازی نکن… من یه پرواز با پسرت داشتم یادته؟؟؟ گفتی خلبانای آژانسم هر کدوم مشغولن تو رو خدا بیا این پرواز رو برو یادته؟؟؟ منم قبول کردم تا اصفهان رفتیم؟؟؟

رنگ حمید لحظه به لحظه سفید تر میشد…

الیاد ادامه داد: پسرت سر از دکمه هایی ک تو کابین بود هم در نمی اورد چ برسه به اینکه بخواد هواپیما رو کنترل کنه.. پس تویی ک تونستی یه چلمنگ رو کمک خلبان کنی میتونی به منم پرواز بدی مگه نه؟؟

الیاد خلبان ماهری بود…

خلبانی ک همه آژانس ها دست و پا میشکستند برا کار کردن با او…

خلبانی ک اگر حاج اسماعیل هخامنش دخالت نمیکرد الان درون آسمان بود…

حمید نمیتوانست نه بگوید به این خلبان…

این مرد خیلی ساده میتوانست پسرش را از کار برکنار کند حتی با وجود اینکه حاجی اعتبارش را زیر سوال برده بود..‌

الیاد هخامنش برای خودش اسطوره ای بود میان خلبان ها و شرکت های هواپیمایی…

***

حال ک حمید مهدوی راضی شده بود پروازی برایش جور کند و به رفع اتهامش کمک کند وقتش بود سراغ بابا خان برود…

باباخان قاضی بازنشسته و مرد پر نفوذی بود…

قاعدتا میتوانست به نحوی به سایدا کمک کند…

هیچ وقت فکر نمیکرد حال آشفته یک زن انقدر او را تحت تاثیر قرار دهد تا زمانی که سایدا را آن شکلی در حالی که مایدا را محکم به خودش چسبانده و در کم حجم ترین حالت ممکن در خود جمع شده دید…

وقتی زمزمه وار اسم دخترک را صدا زد و چشم های سیاه دختر به چشمان آبی اش دوخته شد چیزی را حس کرد که هرگز حس نکرده بود…

تک تک سلول ها بدنش از او میخواستند کاری برای چشمان پردرد رنگ شب زن روبه رویش کند…

چند باردر طول عمرش همچین چیزی را تجربه کرده بود؟؟؟

شاید همان یک بار بود…

شاید بخاطر همان چشمان رنگ شب بود…

شاید بخاطر غم درونشان بود…

شاید بخاطر مادر بودن دختر بود….

شاید..

دلیلش هر چه که بود او را به خانه بابا خان در اطراف کرج رساند…

همه چیز را برایش تعریف کرد و نگاه معنا دار باباخان را به جان خرید…

باباخان بیشتر از حاجی برایش پدر بود و خوب میشناختش…

بابا خان بزرگش کرده بود… الیاد را مث کف دست میشناخت و میدانست زنی ک این چنین پسرش را آشفته کرده باید خاص باشد..‌

بابا خان در چند جمله امیدش را کور کرد” اگه اینطور که میگی پر نفوذ باشن دختره شانسی نداره تو دادگاه… نمیتونین از راه قانونی بچه رو بگیرین مگر اینکه تظاهر کنین بچه مال شوهرش نیست…”

الیاد باهوش بود…

خوب میدانست منظور باباخان چیست و خوب میدانست این راهی که جلوی پایشان گذاشته چقدر خطرناک است…

یک سوتی کوچک کافی بود تا همه چیز خراب شود و همه شان راهی زندان شوند…

اما تنها راه سایدا بود و او نمیخواست این تنها راه را از او بگیرد…

***

_ آرمین یه کاری باید بکنیم….

_ چیکار کنیم آوین ها؟؟؟ چی کار کنیم؟؟؟

_ من نمیدونم اما حال سایدا خوب نیست… داره نابود میشه..

آرمین با خشم غرید: یه جوری حرف نزن که انگار من نمیبینم سایدا چشه… هر روز تو مغازه یه گوشه نشسته و انگار منتظره یکی بیاد و مایدا رو ازش بگیریه… من چی کار باید کنم؟؟؟ من باید برم ترکیه… آوین نمیتونم کاری کنم… این قانونِ…. نزار ادامه جمله ام رو کامل کنم فقط بدون قانون حق رو به منصور حامد و میده…

آوین با التماس گف: توروخدا آرمین… تو سایدا رو مثل من میشناسی… درد و غم ها و ترس هاش رو دیدی… الان فقط وجود مایدا اون رو سرپا نگه داشته…

سمیه از آشپزخانه بیرون آمد و دم نوشی را به دست جفتشان داد و گف: آروم باشین بچه ها..حتما یه راهی هست… گل گاو زبونه بخورید یکم آروم شین…

آوین با غم گف: مامان… سایدا حالش بده… حتی از وقتی برای اولین بار دیدمش هم بد تره… اگه بلایی سرش بیاد…

دوتا دستانش را روی صورتش گذاشت…

سمیه با آرامش نشست کنارش و تن دخترش را در آغوش گرفت و گف: یه مادر وقتی بحث بچه اش وسط باشه جنگنده میشه…سایدا فعلا ترسیده… ترسش دیر یا زود از بین میره و اون موقع شما یه ماده شیر میبینین…

آرمین قلپی از دمنوش خورد و گف: البته اگه تا اون موقع بلایی سر خودش نیاره…

آوین و سمیه همزمان چشم غره ای به او رفتند…

صدای زنگ گوشی آرمین باعث شد سمیه سرزنش کردن او را به زمان دیگری موکول کند…

آوین با هول و ولا گف: کیه آرمین؟؟؟ سایداست؟؟

آرمین با تعجب ابرویی بالا انداخت و گف: الیاده… _ سلام… جونم داداش؟؟

_ سلام آرمین… سایدا چی کار کرد؟؟؟

آرمین متعجب ابرویی بالاانداخت….

حال سایدا به الیاد چه ربطی داشت؟؟؟

_ هیچی… چطور مگه؟؟

_ با باباخان حرف زدم راجبش… یه راه داره… در حضور تو و آوین میخوام بهش بگم که نترسه…

._ و اون راه چیه؟؟؟

_ قطعا باب میل هیچ کدوممون نیست…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

sety ღ

اے کــاش عــشــقـღ را زبــان ســخــن بــود
اشتراک در
اطلاع از
guest
145 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود خواهر‌خونده گرامی👌🏻⭐

به نظرم الیاد به سایدا پیشنهاد یه ازدواج صورس رو میده😁

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

صوری 🤦‍♀️ هر کاری کردم ویرایش نشد🤧

Sogol
Sogol
1 سال قبل

عالی بود عزیزم🥺❤️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

عالی بود ستی بسیجی نه دافی😎🤣♥️

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ایشالااا
منم شیرینی میخوام 😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

#حمایت_از نویسندگان

saeid ..
1 سال قبل

#حمایت از ستی خوشگله

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤦🏻‍♀️🤣🤣
قلمت بی نظیره ستی جونی💛

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ستی 🙄

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وااای قلبم
اینطوری صدام نکن ستی من زیادی احساسی هستما🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

کدوم پسرا 😡
غلط اضافی کردن اصلا اسمتو به زبون آوردن 😠🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نگفته بودی ستی خااانم🤦🏻‍♀️🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

واااییی ننههه🤣🤣😂
ستایش جون هستم از آشناییتون خوشبختم🤣😂

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

واااای 🤣🤣
مردم از خنده به خدا

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وااای تصورش چقدر خنده داره🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ستایش جوون تقدیم میکند
ی‌ توپ دارم قل قلیه🤣🤣🤣🤦🏻‍♀️
عجب سوتی بوداااا

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

من هنوزم یک دختری دارم شاه نداره رو‌گوش میدم 🤦🏻‍♀️🤣🤣🤣
نه بابا توقع بیشتری نیس دیگه خب🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣
الان که موضوع اینه که من بزرگ هستم
یک ماه و خورده ای مونده حالا ۱۸ بشم😐🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

من نشدم هنوز😂

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

باشه ستی خوشگله 🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

واقعا
چند سالت بود مگه ستایش جوون🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ضحی اگه میخوای بخونی از اینجا 🤣
ببخشیدستی😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

و منی که پسرها به جز فامیلم جرات ندارن چیز دیگه صدام کنن😏😏😏🤣بس که گنگم🤣🤣🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

کتک کاری🤦🏻‍♀️
دست بزنم داری پس🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

پس بی دلیل نیس که میگن ستی عفریته🤣

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

همین درسته🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

تمام پسرهای آموزشگاه و گروه موسیقیمون خانم آ….صدام میزنن😏🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣🤣😂😂ما هم کلاس مختلط نداریم
اما تو زمانی که میری رو استیج انتخاب نمی‌کنی که بچه های بند دختر باشن یا پسر😑😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

البته من بابام به این چیزا حساس نیست…خودم خوشم نمیاد اونجوری خودم بهشون میگم بهم بگن خانم آ…..😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

کنسرت

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ساز تخصصی ام پیانو نه ساله کار میکنم تدریس هم دارم…
ساز دیگه هم حنجره مه😂شهریور هم کنسرت آواز داریم

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

فدااات❤😍
کرج عزیزم

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

دورت بگردمممم🥺😂بذار ببینم اگه اجازه دادن حتما چشم❤😍

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

جدی
چندساله رفتی کلاس؟
چطور شد تونستی کنسرت هم بری و ساز بزنی

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نه ساله
اول که تازه رفته بودم کنسرت های کوچولوی آموزشگاهی داشتیم بعد یواش یواش کار به سینما و دانشگاه هنر گوهردشت کشید بعد هم یواش یواش استیج های بزرگ تر

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خیلی هم عالی
موفق باشی گلی

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

قربونت😘
اگر شناسایی نمی‌شدم پیام رو میدادم البته الان یه ساله که اونجا فعالیت نمیکنم درگیر یه پروژه بودم یه مدت که با طرف به مشکل خوردم انصراف دادم…اون خیلی وقتم رو گرفت و فعالیتم تو اینستا اومد پایین

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

واقعا کار خوبی داری انجام میدی
عالیه

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

عزیزمی😍
حالا آیدی پیام هم میدم البته ویدیو ها مال یک،دو،و حتی پنج سال پیشن😂🤦🏻‍♀️
Newshapianist

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

اینستاگرام هستش؟
از خودت ویدیو گذاشتی؟

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

بله
ویدیو ها از خودمه البته میگم خیییلی بچه بودم آخریش مال یک سال پیشه بعد از اون فعالیت نکردم😂🤦🏻‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

واقعا؟🤣
پس نوشمک جون گنگش بالاست😉🤣
منم کلاس داشتم که پسر و دختر با هم باشن . کلاس زبانم همینطریه مثلا🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ستی یه چیزی بگم از خنده بپوکید 🤣
من کلا اینجوریم که خیلی از پسر ها خوشم نمیاد و خیلی باهاشون گرم نمی گیرمو از دوست پسر هم متنفرمممم .
بعد دوستم اومده بود به یکی از بچه های کلاسمون گفته بود تو برو خودتو جا بزن جای پسر عمه ی من بعد برو به ضحی پیام بده بگو من شمارتون رو از ملینا(دوستم) گرفتم . راستش من میخوام باهاتون رل بزنم . شما که کراشید( من اون موقع عکس پروفایلم خودم بودم) منم که کراشم پس یه ترکیب عالی میشیم . بعدم یه عکس از خودش فرستاد🤣🤣
منم که سریع بلاک کردم و شروع کردم به فحش دادن به دوستم که چرا شمارمو و دادی و همون لحظه پروفم رو حذف کردم
بعد فهمیدم دوستم مسخرم کرده
حالا بگو خب تا ادامشو بگم

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

خبببب

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

خلاصه این که بعد از اینکه من فهمیدم دوستم ایسگام کرده رفتم بهش زنگ زدم هر چی فحش بود بهش دادم بعد بهش گفتم ولی خدایی این عکس پسر عمت بود اگه واقعا این ریختی باشه اخه کدوم اسکلی میاد دوست دختر این بشه . تا همون موقع گوشی دوستم رو بلند گو بوده پسر عمشم پیشش نشسته بوده . هیچی حالا هی پسر عمه هه اصرار داشت به خدا من اینشکلی نیستم و بیا رل بزنیم🤣🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

😑😑🙂میخوابوندی دهنش🙂😂😂🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خیلی رو مخ بود 🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی بسیجی وارد میشود 🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

آرههه😂😂
اونا هم به تو میگفتن خانم اشرفی؟😂😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ضحی فامیلیش خیلی ابهت داره😂🥺منم از این فامیلیش ها میخواااممم

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خیلییی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

من با فامیلم هم بعضی اوقات مشکل دارم
بعضیا میگن اشرافی 🤣🤣
منم حرص میخورم بابا به هر کی می پرستید اشرفیه🤣🤣
ولی خدایی خیلیم با ابهت نیستااا🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

منم نمیگم فقط اولش آ داره😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

چرا خیلیم با ابهته فامیل معلم دینی ما هم اشرفیه انقدر آدم فانیه باورت نمیشه معلم دینیه🤣😂
ولی فامیلیش ابهت داره
من فامیلیم انگار معرفی کننده ی حرفه امه🤦🏻‍♀️😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

اگه شناسایی بشم کی پاسخگوئه؟😂😂😂😂🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

شاید باورتون نشه ولی من سیده هستم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
دو تا دیگه از دوستامم سیده هستن🤣🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

منم باورممم نمیشه 🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

بله 🤣🤣🤣🤣
ستی در شوک به سر می برد🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

من سیده نیستم ساداتم
نیوشا سادات آ….😂😂😂😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

چون باباهامون سید😂🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

من بدبخت🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

من واسه پروژه های ریاضی هم که میرم آره بهم میگن خانم اشرفی 🤣🤣 .
یه آقایی بود سر یه پروژه ای خیلی ازم ایراد گرفت منم کوبوندمش خوردش کردم قشنگ . معلمم که از چشاش ستاره می بارید🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

😂😂🤣خوب کردی
من کلا از این فرصت ها خیلی برام پیش نمیاد چون خیلی زودجوشم هر کی هرچیزی بهم میگه اصلا نمیتونم تیکه بندازم فوری شروع میکنم به جیغ زدن🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

آخه مطلب کم بود بعد هم بهم میگفت جمع بندیت کمه
منم بهش گفتم اقای فلانی انتظار ندارید که من با این حجم مطلب براتون دو صفحه جمع بندی در بیارم والا به خدا
یا الکی میگفت این مطلب رو تو پاورت ننوشتی😃😃

Fateme
1 سال قبل

عالی بود
فقط یه سوال چرا اسمش متانویاست؟

Fateme
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

چه قشنگگ

HSe
HSe
1 سال قبل

عالی بود 😍
همینجور پرقدرت ادامه بده😊❤️

Ghazale hamdi
1 سال قبل

#حمایت از ستی خوشگله🥰🥰

FELIX 🐰
1 سال قبل

خوب بود👏👏
#حمایت_از_نویسندگان_مدوان

Newshaaa ♡
1 سال قبل

عااالیی ستی گشنگممم😂🥲💋
#حمایت

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

😘😘😘
🤣🤣🤣😂😂😂چرا باید گشنگیمو تو سایت اعلام کنم🤣🤣🤣🤣
یه فکتم اینجا بگم:میدونستین فقط اینجا همه منو نیوش صدا میکنن هیچکس به من جز شماها نمیگه نیوش😂😂😂🥺🥺🤣

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

گشنگی فشار آورده اینجا بیان کردی 🤣🤣
جدی نیوش😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نه اتفاقا گشنه ام نیست اصلا دارم میترکم🤣😂
آره به خدا…چیزهای دیگه صدام میکنن ولی نیوش نه😁

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

منم تازه شام خوردم دارم میترکم🤣😩
تنوع شده پس برات 😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

😂😂😂🤣
من تو فامیل نونوش هستم…پیش بابام نوشمک🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😑😑😑

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

چطوری نوشمک باباااا🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نوشمک و ……🤣😑😑

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

نوشمک و درد؟🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

از اونجایی که خیلی با ادبم دلم نیومد بگم درد😂☹

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

غیر مستقیم اشاره گردید

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

خب چیکار داری شاید نونوش از نظرشون لوسه که اینجوری صدا میکنن🤣🥺

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

میدونن حرصم میگیره از عمد میگن🤦🏻‍♀️

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه بابا چرا ناراحت بشم خودم بدم میاد میگن نونوش یاد گوگوش میفتم🤣🤦🏻‍♀️😑
نوشمک اختصاصیه فقط بابام میگه تو گوشیشم به همین اسم سیوم🤣🤣🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه تورو خداااا🤣🤣🤣😂😂😂
بچه ها یه بار بابام سرکار بود بعد داشت بازرسی میکرد موبایلش زنگ خورد و دست همکارش بود بعد بابام ازش پرسید کیه؟طرف یه نگاه انداخت گفت نوشمکه مهندس🤣🤣🤣😂😂اینو خودش واسم تعریف کرده…بعد می‌گفت کارمنداش مونده بودن بخندن یا وانمود کنن نشنیدن🤣

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣 مردم از خنده

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نوووووشمک صدامو می شنوی🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نوشمک و کوفت بله میشنوم😡😂

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خوبه

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

منم🤦🏻‍♀️🤣🤣🤣

تارا فرهادی
1 سال قبل

عالی بود ستی عفریته ولی کاشکی زود زود پارت بدی🧡🧡🧡🤗🤗🤗
چه خبر از لقب جدید نوشمک😂😂😂😂

دکمه بازگشت به بالا
145
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x