⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕11✿
════════════════
چرا داشت گریه میکرد؟پسرک نگاهی ب ساتیا
انداخت و سرش را سمت مخالف چرخاند تا
دخترک اشک هایش را نبیند،سورن زیاد گریه
نمیکرد اما اینبار دلش شکسته بود،ساتیا ک
گریهی سورن رادیده بود نگران نگاهی ب او
انداخت اما پسرک سرش را سمت مخالف گرفته
بود،یعنی چرا گریه میکرد؟دلیل گریهاش چه بود؟
لابد زیاد ناراحت بود!سورن پسری مغرور بود ک
تابحال ساتیا گریهاش را ندیده بود،ن فقط
ساتیا،هیچکس تاحالا گریهی سورن را ندیده
بود،جه اتفاقی افتاده بود و پسرک را ب گریه
انداخته بود؟…بعدازگذشت آن روز دخترک چند
روزی را بیرون نرفت،خجالت میکشید!از
سورن،از حرفهایی ک ممکن بود شنیده
باشد،نمیتوانست بااون چشم در چشم شود!چند
روزی ک گذشت بازهگ ب اصرار و کلکهای
همیشگیِ ارلین،بیرون رفت و بادیدن سورن ک
کوچه را دور میزد قلبش از تپش افتاد!ارلین اما
بادیدن ساتیا اورا باخود ب گوشهای
کشید،دخترک دستش راازدستش بیرون کشید و
ارلین باهیجان لب زد:
ارلین-اونروز چرا نیومدی تو؟
ساتیا-چطور؟
ارلین-ببین سورن نفهمیده بود راجب اون حرف
زدیم فک کرده بود راجب ی پسر دیگه حرف
زدیم بعد آرتیا صدام کرد گف چیشده ساتیا
شکست عشقی خورده؟
دخترک بااین حرفش زدزیرخنده
ارلین-زهرمار گوش کن!
ساتیا-باشه باشه،شکست عشقی وای!!
ارلین-بعد سورن گف اگه کسی ناراحتش کرده
بهم بگو خودم میرم حسابشو میرسم!
همین حرف کافی بود تا قلب دخترک را ب تپش
بندازد،یعنی ناراحتی اوبرای سورن اهمیت داشت؟
ارلین-آرتیا گف کسیو دوس داره ازدهنم پرید گفتم آره اونم…
طوری دادزد ک نزدیک بود حنجرهاش پاره شود:
ساتیا-چیگفتییییییی؟؟؟آفرین واقعا قشنگ رید*ی دیگه!
ارلین-نه گوش کن!سورن سریع گف کیه گفتم
یکیه خونشون اون پشته هردفعه ک میره اونو
میبینه،و ازخودش کوچیکتره!
دختر دستش راروی صورتش کوبید و آرام پچ زد:
ساتیا-فقط خفه شو باشه؟
ارلین-میدونی چیگفتم؟
ساتیا-گفتم خفه شو!
ارلین-گفتم هانیا گفته سورن ساتیارو دوس داره،راس میگه؟
دخترک دستش راازروی صورتش برداشت و عصبی غرید:
ساتیا-وای ارلین بسه دهنتو ببند!وای خدا وااااای
ارلین-میدونی چی گف؟
ساتیا-نه و نمیخوام بدونم،پس ببند لطفا تا نزدم جر*ت ندادم
ارلین-گف آره راس میگه
کم مانده بود چشمان دخترک از حدقا بیرون بزند!
ساتیا-گ…گفت…آره؟؟
════════════════
♡بـہ قـلـمـ :آیـلے♡