نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان رویای من

⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕11✿

5
(4)

════════════════
چرا داشت گریه میکرد؟پسرک نگاهی ب ساتیا

انداخت و سرش را سمت مخالف چرخاند تا

دخترک اشک هایش را نبیند،سورن زیاد گریه

نمیکرد اما اینبار دلش شکسته بود،ساتیا ک

گریه‌ی سورن رادیده بود نگران نگاهی ب او

انداخت اما پسرک سرش را سمت مخالف گرفته

بود،یعنی چرا گریه میکرد؟دلیل گریه‌اش چه بود؟

لابد زیاد ناراحت بود!سورن پسری مغرور بود ک

تابحال ساتیا گریه‌اش را ندیده بود،ن فقط

ساتیا،هیچکس تاحالا گریه‌ی سورن را ندیده

بود،جه اتفاقی افتاده بود و پسرک را ب گریه

انداخته بود؟…بعدازگذشت آن روز دخترک چند

روزی را بیرون نرفت،خجالت میکشید!از

سورن،از حرفهایی ک ممکن بود شنیده

باشد،نمیتوانست بااون چشم در چشم شود!چند

روزی ک گذشت بازهگ ب اصرار و کلکهای

همیشگیِ ارلین،بیرون رفت و بادیدن سورن ک

کوچه را دور میزد قلبش از تپش افتاد!ارلین اما

بادیدن ساتیا اورا باخود ب گوشه‌ای

کشید،دخترک دستش راازدستش بیرون کشید و

ارلین باهیجان لب زد:

ارلین-اونروز چرا نیومدی تو؟

ساتیا-چطور؟

ارلین-ببین سورن نفهمیده بود راجب اون حرف

زدیم فک کرده بود راجب ی پسر دیگه حرف

زدیم بعد آرتیا صدام کرد گف چیشده ساتیا

شکست عشقی خورده؟

دخترک بااین حرفش زدزیرخنده

ارلین-زهرمار گوش کن!

ساتیا-باشه باشه،شکست عشقی وای!!

ارلین-بعد سورن گف اگه کسی ناراحتش کرده

بهم بگو خودم میرم حسابشو میرسم!

همین حرف کافی بود تا قلب دخترک را ب تپش

بندازد،یعنی ناراحتی اوبرای سورن اهمیت داشت؟

ارلین-آرتیا گف کسیو دوس داره ازدهنم پرید گفتم آره اونم…

طوری دادزد ک نزدیک بود حنجره‌اش پاره شود:

ساتیا-چیگفتییییییی؟؟؟آفرین واقعا قشنگ رید*ی دیگه!

ارلین-نه گوش کن!سورن سریع گف کیه گفتم

یکیه خونشون اون پشته هردفعه ک میره اونو

میبینه،و ازخودش کوچیکتره!

دختر دستش راروی صورتش کوبید و آرام پچ زد:

ساتیا-فقط خفه شو باشه؟

ارلین-میدونی چیگفتم؟

ساتیا-گفتم خفه شو!

ارلین-گفتم هانیا گفته سورن ساتیارو دوس داره،راس میگه؟

دخترک دستش راازروی صورتش برداشت و عصبی غرید:

ساتیا-وای ارلین بسه دهنتو ببند!وای خدا وااااای

ارلین-میدونی چی گف؟

ساتیا-نه و نمیخوام بدونم،پس ببند لطفا تا نزدم جر*ت ندادم

ارلین-گف آره راس میگه

کم مانده بود چشمان دخترک از حدقا بیرون بزند!

ساتیا-گ…گفت…آره؟؟

════════════════
‌♡بـہ ‍ق‍‍ـل‍‍ـم‍ـ :آیـلے♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Aylli ‌

یآدَم‌نِمیکُنی‌.وُ.زِیآدَم‌نِمیرِوی،یآدَت‌بِخِیر‌یآرِفرآموُش‌کارِمِن...❤️‍🩹
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x