نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان رویای من

⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕7✿

5
(30)

════════════════
با شنیدن اسم سورن انگار نظرش عوض

شد،اما زیاد حال و حوصله نداشت،دودل بود!

برای رفتن پیش دلبرکش حاضر بود هرکاری

بکند،حتی باری ک بیمار بود و حال بدی

داشت پیشش رفت و تاپای بیهوشی رفته بود!

ساتیا-حوصله بازی ندارم ارلین

ارلین-جرائت حقیقت بازی می‌کنیم!

دودل بود!میترسید،خوب ب یاد داشت ک بعد

ازاینکه مادرش فهمیده بود ب سورن علاقه

دارد چگونه بی‌رحم شده بود!آخرین باری ک

بیرون رفته بود و مادرش نگاه های خیره‌ی

سورن را دیده بود میخواست ب مادرسورن

خبربدهد و ساتیا تمنا میکرد تا فقط پیشش

نرود و گریه میکرد اما مادر نمی‌دید!بعدازآن

دیگر با سورن سردتر شده بود،مجبور بود…

همینطور بامادرش!باتردید لب زد:

ساتیا-باشه،ی چیزی بپوشم،میام!

سریع رفت و مانتو و شالش را سرکرد و سمت

در رفت ک صدای پدر از پشت سرش متوقفش کرد!

مانیاد-تو ک گفتی نمیرم دخترم!

ساتیا باترس لب زد:

ساتیا-حوصلم سررفته یکم میرم برمیگردم

پدر باشه‌ای گفت و ساتیا نفس راحتی کشید و

سمت در رفت،بعدازکمی بازی نوبت ب آرتیا،

دوست بچگی ساتیا ک باهم زیادی صمیمی

بودند و حالا همسایه‌شان شده بود رسید،

روکرد سمت سورن ک پرسید:

آرتیا-جرائت یا حقیقت؟

سورن-حقیقت!

آرتیا لبخندی پرشیطنت زد و:

آرتیا-دختری ک دوسش داری اسمش چیه؟

نگاهی پرتردید ب ساتیا انداخت و دم گوش

آرتیا شروع ب پچ پچ کرد،میترسید از واکنش

دخترک وقتی موضوع را بفهمد،آرتیا برگشت

و طوری ک کاملا مشخص بود حرفش حقیقت ندارد لب زد:

آرتیا-عههه همین؟فقط یکی هست؟

سورن سرش را پایین انداخت و سرد جوابشو داد:

سورن-اره!

اما نمیدانست چطور دل دخترک را باهمین یک

کلمه خورد کرده بود!ساتیا فکرمیکرد سورن

ب او حسی ندارد،نمی‌دانست دلش پرمیکشد

برایش!بافکراینک کسی هست ک سورن ب او

علاقه دارد صدای شکستن قلبش را شنیده

بود اما ب رویش نیاورد و مانند همیشه سرد و بی حس زمزمه کرد:

ساتیا-اون ک نگف کسی هست یا نه،گف اسمش چیه!…

════════════════
‌♡بـہ ‍ق‍‍ـل‍‍ـم‍ـ :آیـلے♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 30

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Aylli ‌

یآدَم‌نِمیکُنی‌.وُ.زِیآدَم‌نِمیرِوی،یآدَت‌بِخِیر‌یآرِفرآموُش‌کارِمِن...❤️‍🩹
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

خسته نباشید

دکمه بازگشت به بالا
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x