-
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۲۲
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_بیست_و_دو به تابلوی بزرگ دانشگاه خیره شده بودم! بعد از مدتها انگیزهای پیدا کرده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
رمان مروارید فیروزهای پارت ۲۱
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_بیست_و_یک – آره میدونم اینجا راه درمانی نیست! من … من .. افسرده … نیستم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۲۰
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_بیست روزها پشت سر هم سپری میشد و روز به روز لاغر تر و ضعیف…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۹
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_نونزدهم نفسی تازه کردم و با استرس روی دکمهی تماس زدم بلکه از نگرانی بیرون…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۸
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_هیجدهم پرستار کارهایش تمام شد و خانم جون با او از اتاق خارج شد! از…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۷
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_هفده دستم را به نردهها گرفتم تا از افتادنم جلوگیری کنم هرچند هم موفق نبودم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۶
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_شانزده – خیلی واضح یکبار گفتم بازم میگم، زمین به آسمون بیاد و آسمون به…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۵
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_پانزدهم لبخند کوچکی زدم و آرام صدایش کردم: مهراد؟ – جون مهراد؟ دست زیر چانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۴
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_چهاردهم انگار او هم متوجه نگرانی در نگاهم شده بود! – اگه چیزی شده بگو…
بیشتر بخوانید » -
رمان مروارید فیروزه ای
مروارید فیروزهای پارت ۱۳
« مروارید فیـروزه ای » #پارت_سینزدهم آغوشی که بوی مهراد را میداد و دوست نداشتم ازین آغوش دل بکنم ……
بیشتر بخوانید »