-
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت38
خندیدم… -اره…باز قراره تنهاشم -پس ما چکارهایم؟تاماهستیم تنها نیستی…راستی من واسه یچیز دیگه زنگ زدم -ممنون ک هستید…چیزی شده؟ -بااقای…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت37
-ینی باز تنهاشم؟ -ازاین ب بعد جای میونگ آقا ویلیام هستن! -عهههه چرت نگووو عمراا ابدااااا خندید -عصبانی نشو…جدی میگم…اگرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت36
من=راجبِ؟ آقای واتسون=این پسربچه ک دینش باما یکی نیست و از ی کشور دیگست!یکم سخته با ویلیام باشه و… نذاشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت35
من=احتمالا نه،چرا؟ ویلیام=اگه ازت بخوام باهام ازدواج کنی،چی میگی؟ حس کردم دنیا دور سرم چرخید… من=ویلیام ماالان دوستیم من ب…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت34
•الیزابت رفتم سوار هواپیما شدم…یاد ویلیام افتادم ک چطور داشت ازم خواهش میکرد!هیچوقت فکرشو نمیکردم خواهش کردن ویلیامو ببینم!!چند دیقه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت33
من=باشه…ببخشید جانگ مین همه زحمتا افتاد رودوش تو هوانگ=همچین حرفی نزن…من برم ب کارای پرواز برسم رفتم سمت کارگردان و…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت32
ویلیام=خودتو زیاد اذیت نکن خوب نیست ترسیده سرمو چرخوندم سمتش… من=کی بیدار شدی؟! باخنده گفت… ویلیام=چرا ترسیدی؟ من=خب یهو حرف…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت31
حس کردم دنیا روسرم خراب شد اما بخاطر میونگ سعی کردم آروم باشم سریع قرصمو ازکیفم دراوردم و یکی خوردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان
سهم من ازتو پارت30
بافک کردن به حرفی ک زده بود یهو وسط گریهام نگاش کردم…ویلیام بااون غرورش داشت ازم معذرت میخواست؟عجیبه واقعا عجیبه!…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت29
من=اشتباه گرفتی! سرعتمو بیشتر کردم اونم دوید سمتم چشمام پراشک شده بود همه جارو تار میدیدم تاخواستم وارد اتاق بشم…
بیشتر بخوانید »