-
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت9
یاد یه چیزی افتادم…نمیدونم گفته بودم یا نه اما لیزا ویلیام رو دوست داشت اسکات هم اینو میدونست…”یه بار که…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت8
مایکل=الیزابت خانم -… مایکل=هی باتوام! من=عه نه بابا فک کردم بااون آقا روبروییهای زد زیر خنده من=کووووووووفت مایکل=بیا کارت دارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت7
ویلیام اومد پایین و وقتی منو دید سریع به سمتم قدم برداشت،قدم به قدم که نزدیکتر میشد ذهن من بیشتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت6
یکم بعدش آناهم اومد بیرون باهم حرف میزدیم… من=اخه تروخدا اگه چیزی نیست پس چرا استرس میگیره؟حالا من دیوونم یا…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت5
من=زهرمار…دیوونه شده ویلیام=نه اصلا هیچ چیزی نیست من=مطمئنی؟ ویلیام=اره خیالت راحت من=دیشب که فکرمیکردم یدفعه گفتم اخه چرا اینجوری گفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت4
من=سلام خوبی پاتریک پاتریک=ممنون توخوبی من=بخوبیت ویلیام=میگم بپرسیم الیزایت!بیا ببینیم یادشه من=اره…پاتریک اونروز که صدام زدین باهم حرف بزنیم چی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت3
یه سوالی پرسیده شد از ویلیام پاتریک پرسید که…اگه بخوای با یکی رل بزنی حاضری باکی بزنی؟رفت دم گوشش رفتن…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت2
برای خودمم عجیب بود…خییلی عجیب بود!من از پسرا متنفر بودم اما انگار از اون نه!فردای اون روز که بیرون رفتم،باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
رمان 《سهم من ازتو 》 (پارت1)
دستامو تند مشت کردم…بهش زل زده بودم!بافکراینکه یکی هست که بیشترازمن دوسش داشته باشه داشتم دیوونه میشدم…ازوقتیکه پاتریک…
بیشتر بخوانید »