-
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۱۰
سلامی دوباره دوستان عزیز😊 ممنون که تا این پارت داستان من رو دنبال میکردید 🌸🌈 میخوام تا پارت ۹ داستان…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۴
موبایلم توی دستم به لرزش دراومد و منو از خواب بیدار کرد. از دیشب تا حالا فقط دوساعت خوابیده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۹
<< چون پدر گفته بود قراره برات مهمون بیاد منم رفتم تو کیک فروشی … داشتم کیک انتخاب میکردم دیدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت۱۳
《امیر》 سوئیچ ماشین رو با حرص رو میز پرتاب کردم و سمت اتاق خواب رفتم … کتم رو دراوردم خواستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۸
همه خوابیده بودن به جز لیام … لیام خیره به چهره خوابیده ماری … پلک هایش سنگین شده ولی اجازه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت۱۲
حدود پنج یا ده دقیقه ای توی راه بودیم … توی این فاصله جرعت نکردم چشم بند رو بردارم ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی )
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۶
《هارلی 》 وضع خونم مثل مکان های بمب خورده میمونه ، غیر از طبقه بالا که از این انفجار جون…
بیشتر بخوانید » -
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی )
رمان ماه گرفتگی (نیویورک سیتی) پارت۱۵
دستاش رو دور گردنم فشار میده ، راه نفسم کم کم داره بسته میشه … طرف مقابل قصد خفه کردن…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۱۱
– حالا اشکال نداره ، ایندفعه بیار داخل . ولی مشکل ساز نشه . – حله داداش هرچی به مغزم…
بیشتر بخوانید » -
رمان داستان من
رمان داستان من پارت ۷
/ من و خانوادم تو خونه یه تاجر خدمتکار بودیم که زنم یهو مریض شد و کلا آشپزی خونه ارباب…
بیشتر بخوانید »