-
رمان کارما
کارما پارت6
دوروز گذشته و من همچنان فکرم پیش حرفهای طاهاست حرف اینکه گذشتم برگشته… نگاهم به ساعت دوختم پوفی کشیدمو از…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت5
با استرس از جا بلند شدم ،در جواب سوال مامان که پرسید کجا میری ؟ میامی گفتم و از حسینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت4
لا کمر خم شده از کنارم گذشت که اروم گفتم: _بابا.. صدای متوقف شدن قدمهاشوشنیدم.. اب دهنمو قورت دادمو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت3
در حالی که امین دستشو گرفته بود از کنارم گذشتن که اروم پچ زدم : _وایستا… متوجه سکوت جمع شدم..…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت1
#پارت_۲ قدمی به عقب برداشتم… از زمین و اسمون بارون میبارید … به زودی همه متوجه نبودنم میشدن… تند سرمو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
رمان کارما پارت1
پارت ۱ انگار امشب آسمون هم به حالم اشک میریخت… همونطور که دامن لباسمو کمی بالاتر گرفته بودم تند تند…
بیشتر بخوانید »