رمان شاه دل
-
رمان شاه دل پارت 50
دستش را روی موهایش کشید و کنار دیوار نشست تمام افکارش عجیب به مغزش حمله کرده بودند آخر مگر امکان…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 49
صدای زنگ خانه باعث شد از خواب شیرین و دلچسبش دل بکند خمیازه ای کشید و از جایش بلند شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 48
لبخند زدن در آن لحظه اشتباه ترین کار ممکن بود اما مگر امکان داشت جلوی قلبش را بگیرد و لبخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 47
خیره در چشم هایش زمزمه کرد: -چقدر این روزا دیر تموم شدن! سرش را نزدیک صورتش کرد و ادامه داد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 46
همان طور در سکوت خیره ی زمین بود که آناهیتا وارد حیاط شد و درحالی که بند کفش هایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 45
روز بعد درحالی که موهایش را شانه میزد تصمیم گرفت برای آخرین بار هم که شده کیوان را ببیند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 44
با صورتی خیس از دستشویی خارج شد و در همان وهله ی اول گوشی را از زمین برداشت و بعد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 43
نگاهی به چهره ی بهت زده ی افرا انداخت و از روی مبل بلند شد: -مطمئنم که نظر تو هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 42
فنجان خالی را آرام روی میز چوبی کوچک میگذارد و با نفس عمیقی خیره ی آسمان میشود دقایق زیادی سپری…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 41
با وسواس خاصی تنگ ماهی های قرمز را روی میز میگذارد و جای جعبه ی شیرینی را هم برای زیباتر…
بیشتر بخوانید »