رمان شاه دل
-
رمان شاه دل پارت 40
گاهی اوقات احساس میکنی شادی هایت تنها در عرض یک چشم به هم زدن به پایان میرسید اما غصه هایت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 39
تا دقایقی همان طور شعر تولد را برایش خواندند و چند دقیقه بعد که آناهیتا با کیک شکلاتی از آشپزخانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 38
دقایقی بعد همان طور که انتظارش را میکشیدند بازی آغاز شد چنان با سرخوشی خیره تلویزیون بودند که هیچ کس…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 37
سودا با کفش های پاشنه بلند مشکی اش که روی خاک ها به سختی قدم برمیداشت نزدیک کیوان شد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 36
شب چند ساعتی را با هزاران کابوس متفاوت به خواب رفت خوابی که هرگز از بیداری هایش زیباتر نبود بر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 35
با سردردی که تا مغز و استخوانش نفوذ میکرد روی تخت نشست و خیره لب تاپ روبه رویش شد ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 34
تمام چیز هایی که فکر میکرد به درد میخورد را به آنها گفت و از آنجا بیرون زد زمان میبرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 33
در همان روشنایی کم هم برق کفش های پاشنه بلندش به چشم میخورد با قدم های آهسته و محکم نزدیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 32
چشم هایش میسوخت و در میان سردرگمیهایی که گیر کرده بود هیچ راه فراری برایش باقی نبود! اتفاقی برایش افتاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 31
چشم های گربه ای اش همان طور خیره به خانه و افرا بود شاید کیوان و افرا از این بابت…
بیشتر بخوانید »