رمان شاه دل
-
رمان شاه دل پارت 30
در تمام مواقعی که حالش بد بود به خواب میرفت خوابی که فراموشی همراه داشت و تمام درد های بیداری…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 29
سایه هایی که با احتیاط نزدیک و نزدیک تر میشدند سایه ها؟! ترس بی اهمیت ترین چیزی بود که سراسر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 28
با دست های لرزان که لرزشش آشکارا دیده میشد صندلی را عقب کشید هیچ نشستن روی آن صندلی را دوست…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 27
تیزی چاقو را بیشتر به شکمش فشار داد و آرام کنار گوشش زمزمه کرد: _پس منو هنوز نشناختی این روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 26
همین که وارد ساختمان شد مردی با عجله از کنارش رد شد و به طرف واحد روبه رویش قدم گذاشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 25
قطره ای اشک روی گونه اش چکید و خیره به دیوار روبه رویش گفت: _میدونی چقدر قشنگ میخندید لحظاتی در…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 24
گویی تمام لحظات روی تند زندگی قرار گرفته باشد تا به خودش بیاید افرا از اتاق خارج شد خودش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 23
نگاهی به افرا انداخت که اخم به ابرو داشت سینی چایی را برداشت از آشپزخانه خارج شد اول جلوی پدرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 22
با عصبانیت از روی صندلی بلند شد _جز تو مگه کس دیگه ای نبود ببره برای خودش هم جای سوال…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل پارت 21
آن موهای ژولیده و قیافه اش طوری بود که ناخوداگاه دلش میخواست محکم در آغوشش بگیرد اما در آن لحظه…
بیشتر بخوانید »