رمان غرامت
-
غرامت پارت 45
“باشه” آرامی زمزمه کردم و با همان مغز قفل کرده در اتفاقات وارد خانه شدم.. * * * “مهران” آخرین…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 44
میرود و من میمانم و غم و تحقیری که شدهام… زیاد نمیگذارد که آوای صدایاش را از یاد ببرم -زود…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 43
لب لرزانم را به زیر دندان کشیدم و گوشی خاموش را در دستانم چرخاندم چرا این کار را کردم؟ کاش…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 42
چشمهایم خیره صفحه تلویزیون بود ولی فکرم در جاهای دیگر جولان میداد زندگیم واقعا سر و تهی نداشت بنای زندگی…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 41
*** پلکهایم سنگین است، به اجبار از مردمک چشمانم فاصله میگیرند درون اتاقی که در تاریکی فرو رفته قرار گرفتهام..…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 40
مهران نگاه تیزی حواله مالک کرد و به سمت مبل کنار پنجره، روی آن نشست.. مالک کت مشکی رنگاش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 39
قطرات آب که بر سر شانهام کوبیده میشد و جایشان میسوخت هرچه بیشتر آب بر روی تنم ریخته میشد، ضعف…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 38
مهران قفل کرده بود!! لعنت بهت مهران کسی که دیشب دم از نامردی خانوادهام میزد، خودش از نامرد بودن کم…
بیشتر بخوانید » -
غرامت پارت 37
نگاه از چشمام مصمماش دزدیدم در برزخی گیر افتاده بودم که نه راه پیش داشتم نه راه پس… سکوتم آنقدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 36
خلع صلاح میشوم، حتی به مرز جآن دادن میرسم.. اما مگر او چشم دیدن مرا دارد؟ در سمت خودش را…
بیشتر بخوانید »