رمان غرامت
-
رمان غرامت پارت 26
پایانی جملهاش باد سردی زمستونی داره که اینطور بدنم یخ میزنه.. چندبار توی جمله اش”خفهات کنم” تکرار شد با این…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 25
بالشت نرم بود و اصلا آسیبی بهم نرسوند ولی ازقصد لب زدم: دماغم و شکوندی.. صدای فنرهای تخت اومد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 24
مامان حاجی تموم شد؟ حاج خانوم در حالی که دستای خیساش رو به چادر دور کمرش میکشید گفت: تمومه، بریم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 23
در خودم جمع میشوم جرعت نگاه کرد به او را ندارم، سریع دستانم آن مایه ننگ را چنگ میزند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 22
در رو باز کرد و با صدای رسایی گفت: یاالله.. کنار در ایستاد و منتظر موند که من برم قبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 21
و به من نگاه میکرد.. -کجا میخوایم بریم؟ چمدون و دوباره روی زمین گذاشت، انگار چیزی رو یادش رفته دوباره…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 20
کمی سرش توی کمد فرو کرد و یک تکه پارچه کوچیکی برداشت و به سمتم برگشت -سوالم چطور داشت؟ سعی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 19
چقدر دلم هواش کرد، اون خیلی بوی آغوش بابا علیام میداد حتی حرف زدنش یا حتی یامور گفتناش.. *** گردن…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 18
از روی تخت بلند شدم و به سمت حموم رفتم تا به صورتم آب بزنم.. تمام حرکاتم از روی آرامش…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت پارت 17
نفس پر حرصم بیرون فرستادم، خودش مقصر این هیکل بیرون ریخته بود طبق اوامر برق رو خاموش کردم، که خودش…
بیشتر بخوانید »