رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۴۶
دل می کند از لب های آرامی که سنگین هوا را به درون ریه هایش می کشد سردار یک جسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۵
آن قلبی که کنار واژه بابا برای شماره تلفنش گذاشته ام را خیلی وقت هاست ندیده ام او از…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۴
بی ربط میگوید – اون یارو چی شد؟ پسر دکتر مکتره چیه؟ … گفتی چشماشو کور کردن متعجب رو میچرخانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۴۳
نفس عمیقی می کشم و کنارش می زنم پا میگذارم در خانه آپارتمانی که یک آجرش می ارزید به آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۲
دستم میل به چنگ زدن سینه ام دارد جمله اش اکو می شود در منافذ مغزم《بدجور عاشقمی 》 درب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۱
دستم را از دستش بیرون می کشم – تو اعصابمو خورد نکنی مشروب نمی خورم نگران نباش … سردار چقدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۰
باد می وزد و شانس آورده ام مقنعه پوشیدم گفته بود دنبالم می آید و من الان به هیچ عنوان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۹
دیگر وقتش بود بیمارستان عمومی را رها کنم سر و کله زدن با دانشجو هایی که کله ای داغ دارند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۸
– تو مایملک منی آرام … مال کی هستی بی همه چیز؟ دستم بی اختیار دور گردن عضلانی اش حلقه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۷
نمی دانم چرا کنار او ژن لوس بودنم مدام بیان میشود؟! – اعتماد به نفست بالاست دکتر … چهارتا…
بیشتر بخوانید »