رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۱۶
لعنتی سرعتش از من زیاد تر و گام هایش بلند تر است … جوری که انگار دارم پرواز می کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزم پارت ۱۵
– آرام … ارواح مرده هات بذار یه امروز بی جنگ بگذره … فردا بیا باهم کشتی می گیریم ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت 14
بدون برگشتن به طرفم به دریای روبه رو می نگرد این روز ها آمار سیگار هایش بالا رفته -سردار ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۱۳
هوای گرم موهایم را روی صورتم چسبانده … لعنتی لعنتی حس کثیف بودن می کنم نکند بوی عرق می دهم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۱۲
چقدر خسته ام روحی که خسته است را با کار سعی میکنم کمی آرام تر کنم پزشک بودن خود خود…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۱۱
دست در جیب می نگرد مرد هایی که از مرد بودن تنها زیر شکم را می بینند ، حال رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۱۰
راوی: پالتو را درون دست مشت شده اش گرفته گام هایی حرصی خدا لعنتت کند شیطان … خدا لعنتت کند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۹
صدای بسته شدن در و سرم که به ضرب بالا می آید نفس راحت … آهو است – آرام ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۸
من خودم عاشق این پارت شدم ❤ لیوان دوم را که سر می کشم که صدای هیاهوی بقیه بلند می…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۷
روسری ام را سفت می کنم و می گریزم او قطعا یک جواب دندان شکن تر در چنته داشت ……
بیشتر بخوانید »