رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۱۱۶
آرام: چنگال را در مجموعه ای از کلم های موجود در سالادم می چرخانم و پرش می کنم … فکرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۵
سلیم از خدا خواسته نامحسوس علامت می دهد که اوضاع خراب است و باید روش مناسبی برای بحث با دختر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۴
من چگونه دوام آورم و به آهو نگویم آراز زنده است؟ … آهو خیلی بیشتر از من وابسته ی او…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۳
سردار داشبوردی که خراب شده و روی پایم افتاده را محکم می بندد که شانه هایم بالا می پرند ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۲
طلا استکان دیگری پر می کند و لبخند زیبایی به صورتم می پاشد – خودت می دونی همیشه قدمت سر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۱
گویی درون تنم کوره روشن کرده باشند … این صدا … شبیه آراز نیست … کپیِ برابر اصلش است جانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۱۰
با یادآوری سکانس های کابوس لعنتی مردمک هایم در حدقه می لرزند … من هنوز هم از خون آلود شدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۰۹
آرام: هوای مطبوعی به صورتم می خورد … صورتم را گویی نوازش می کند مقصد را نمی دانم … فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۰۸
باید لیوان آب یخی سر بکشد … آرام کنارش است … درست بیخ گوشش نفس می کشد و او نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۱۰۷
بدخلقی می کرد تا راه نشانش دهد … پسرم نیستی هایش همه مادرانه است … طلا غم عمیقی تحمل می…
بیشتر بخوانید »