رمان آیدا
-
رمان آیدا پارت 51
آفتاب تازه طلوع کرده بود. دستی به چشمانش کشید و به سمت پرهام برگشت او هم درست مثل آیدا چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 50
داخل پارکینگ کمی دورتر از پرهام ایستاده بود و خیره نگاهشان میکرد. مشغول صحبت با چند مرد بود و بالاخره…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 49
همیشه عادت داشت خانه را تمیز و مرتب کند از سرکار که برمیگشت لباس هایش را آویزان میکرد و حتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 48
با عصبانیت وارد اتاقش شد و روی صندلی جای گرفت. چند نفری را دنبال سام فرستاده بود و تا آمدنش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 47
برای لحظاتی متعجب تنها به صداها گوش سپرد ولی با حرف بعدی اش دوباره ترس جایش را به تعجب داد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 46
تقریبا یک هفتهای از آمدن خانواده ی مهرداد میگذشت و فردا هم روز عقدشان بود. ولی با تمام این…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 45
دیدن مهرداد آن هم با پدر و مادرش برایش بیشتر از هر چیزی عجیب بود! بی شک برای خواستگاری…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 44
گریه های آن شبش هم باعث نشد تا پدرش کوتاه بیاید اما روز بعد عجیب بود که نظرش عوض…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 43
“چند ساعت قبل” همین که موبایلش ردیابی شد تند از روی صندلی بلند شد و درحالی که به سربازی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا پارت 42
دست هایش از استرس میلرزید. کاش میتوانست بگوید که او سام نیست! اما او یک قدم به جلو گذاشت…
بیشتر بخوانید »