رمان انتهای دنیای من با تو
-
انتهای دنیای من با تو _ پارت ۳۰
راوی نویان در اتاق کارش داخل عمارت نشسته… رونیا در می زنه و اجازه می گیره. رونیا: می تونم بیام…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 29
راوی در خلوت عمارت، توی اتاق زیر شیروونی در کنار یکدیگر نشسته اند.. ایل ماه درحال بستن زخم روی بازوی…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 28
ایل ماه در می زنم، کسی باز نمی کنه.. صدای قدم های بابا رو می شنوم. مطمئن بودم خودشه ولی…
بیشتر بخوانید » -
نظرسنجی ♥️🙏🏻
دوستان گفتین عکس رمانم رو تغییر بدم تو کامنت ها بگید کدوم قشنگ تره، همونو بذارم💛💖 عکس اول(ایل ماه)👇 https://s6.uupload.ir/files/lumii_۲۰۲۳۰۹۰۲_۱۴۱۷۳۳۵۲۰_2b3o.jpg…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 27
روزتون به زیبایی خورشید♥️ راوی _آقا غلط کردیم.. به خدا غلط کردیم نویان: بلند ترررر.. ده حرف بزن آشغال.. _…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 26
…ڪـــــاش زڹدڳِے هݦ حــــآݪت پـــرۅآز دآشـــݓ… ️♥️ راوی: نور آفتاب، پلکهایش را لمس کرده و از خواب بیدارش می کند.…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 25
راوی اینم یه پارت طولانی♥️♥️ قلبش در سینه می کوبد و خیره به رو به رویش است کاش در را…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 24
💖🌸🤍💖🌸🤍💖🌸🤍💖🌸🤍💖🌸🤍 راوی _ احمقا صد بار باید تو گوشتون بخونم چجوری باید کار کنید؟؟بی عرضگی تون حد و مرز نداره…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 23
ایل ماه✨ تند تند از پله ها پایین میرم درو باز می کنم و به سمت سبحان شروع به دویدن…
بیشتر بخوانید » -
انتهای دنیای من با تو _ پارت 22
💐🧡💐💛💐❤️💐💜💐💙💐💚💐 ایل ماه شب شده و دیر وقته که با سبحان برمی گردم خونه. بودنش امشب آرومم می کنه.. ازش…
بیشتر بخوانید »