رمان راغب
-
رمان راغب پارت 6
به محض رها شدنم، کسی مچ دستم را محکم گرفت. نفسم را بیرون داده و در بین ازدحام جمعیت، درحالی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب پارت 5
روشنایی خیرهکنندهی لوستر آویزان شده از سقف سفید رنگ تالار ویلا، کور کننده بود. الماسهای آویزان شده از لوستر…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب پارت 4
دست لرزان و بلورین دخترک روی مچ دست ظالمش قرار گرفت. بر خود لعنتی فرستاد و چانهی دخترک را رها…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب پارت 3
مانند سیندرلا کفپوشهای سیاه رنگ را تا اتاقش طی میکردم. سمت راست و چپ راهرو چندین اتاق با در سفید…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب پارت 2
خندهای کرد و گفت: ـ اوه اوه! واقعا همچین چیزی گفته؟ دست مریزاد خوب آدمی رو پیدا کردی. کارت که…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب پارت 1
به نام خدا نام رمان: راغب نویسنده: بانوی نقابدار ژانر: عاشقانه، ماجراجویی، درام خلاصه: انسانها عادت دارند همه چیز…
بیشتر بخوانید »