رمان شیرین ترین تلخی
-
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۱۰
چند دقیقه سکوت شد تا خدیجه با نگاه چپ چپی وارد شد و بعد گذاشتن اون قهوه ها رو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 9
نیم ساعت بد ناهار بود که خدیجه اومد اتاقم صندلی کنار پاتختی رو کشید و رو به روم روی تخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۸
خدمه های زیادی مشغول به کار بودن یکی میوه ها رو می چید یکی حیاط رو تمیز میکرد سه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 7
سروش؟چه اسم قشنگی!ولی مگه نمیگن اسمه که جزئی از شخصیت رو میسازه؟پس چرا اینقدر این بد اخلاق بود!؟ حتما با…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 6
قدم میزدم و گاهی هم چپ چپ برمیگشتم به ایلیا نگاه میکردم و اون هم چشم غره بهم میرفت مثل…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 5
کمی من من کرد و در اخر گفت _طلا!راستش من انکار نمیکنم که قبلا دوست دخترای فراوونی داشتم اما خب…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت ۴
ساعت ۸ بود منتظر محسن بودم که بیاد دنبالم ایفون خونه به صدا در اومد _کجا؟ صدای مامان باعث شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 3
قدمامو به سمت خونه تند کردم ایفون خونه رو زدم که بعد یه دقیقه باز شد وارد شدم مامان و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی پارت 2
عجیب بود اینجا بیشتر از اینکه پسرای جوون بیان تقریبا خانمها و زنهای میانسال میومدن شاید به خاطر فضای صمیمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شیرین ترین تلخی
خلاصه: درباره دختری از خانواده مذهبی،سختگیری های خانواده باعث شده که اون راهشو از انها جدا کنه هر چیزی زیادیش…
بیشتر بخوانید »