رمان فرفری
-
رمان فرفری پارت64
بعد راه افتادم رفتم پم اتاقش خواستم در بزنم که شنیدم اسم منو گفت منم که فضووووول چسبیدم عین مارمولک…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت63
_خدا سلامتی بده بهشون میام دیدنتون عسل رو هم میبینم دل منم براش تنگ شده بازم شرمنده بابت این مدت…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت62
من کنار در منتظر موندم همه رفتن استاد هم وسایلش رو جمع کرد اومد تمام مدت داشتم با استرس لبم…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت61
از کلاس رفتم بیرون تا یه چی بگیرم بخورم ضعف نکنم سریع یه کیک وآبمیوه خریدم برگشتم داخل نزدیک کلاس…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت60
صبح با صدای مامان بیدارشدم رفتم سرویس بعد رفتم سر سفره سلام پر انرژی دادم نشستم _دختر صبحانه بخور مدارکت…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت59
با فکر آرشاویر خوابیدم وتمام شب کابوس دیدم که اون کنار زیبا نشسته وعاقد داره خطبه میخونه منم اونجام نگاهشون…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت58
كنگره 60به منظور رهايي معتاديني كه همواره خواستار رهايي از اعتياد بوده اند و راه حل براي درمان پيدا نكرده…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت57
بابا بلند شد خداحافظی کرد ورفت سرکار منم همون جور که نشسته بودم رفتم تو فکر وبرای آینده برنامه ریزی…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت56
_چیشده مشکلی هست کمکی میتونم بکنم _چیزی نیست یکم بخاطر این چند روز ترسیده خوب میشه شما کارش داشتین _راستش…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت 55
رسیدیم خونه با اعصاب خراب رفتم اتاقم یه دوش آب سرد گرفتم تا یکم آروم بشم اما زیاد تاثیر نزاشت…
بیشتر بخوانید »