رمان فرفری
-
رمان فرفری پارت 25
_سلام خانم حالت خوبه _ممنون خوبم ببخشید باعث زحمت شدم _زحمتی نیست خودم خواستم،اون چیه دستت؟ به دستم نگاه کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت24
رفتم تو خونه دیدم مامان وبابا بیدارن نشستن تو حال تا رفتم داخل بابا داد زد _معلومه تا این ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت23
از درد افتادم به پهلو اشکام ریخت خیلی درد داشتم آخه اینا کین داشتم گریه میکردم که دوباره درباز شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت22
وُجی که رفت چایی رو آماده کردم یکم کیک ویه لیوان هم آبمیوه گذاشتم داخل سینی رفتم سالن به خانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت21
حدود نیم ساعتی پیاده رفتم یکم آروم شدم بعد هم سوار مترو شدم رفتم خونه رسیدم کلید انداختم رفتم تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت20
به هوش بودم ولی از خجالت چشمام رو باز نمیکردم آقا بعد از این که دید افتادم سریع اومد سراغم…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت19
_خانم رضایی چیشد خوبین؟ _اره اره خوبم فکر کنم فشارم افتاده _برید داخل یه چیزی بخورید _چشم برگشتم برم داخل…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت18
یکم که منتظر شدم سوپ هم آماده شد کشیدم تو ظرف گذاشتم تو سینی یکم آبلیمو یه لیوان آب پرتغال…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت17
گوشیمو برداشتم زنگ زدم سادات خانم بعد از چندتا بوق جواب داد الو اِ چرا صداش مردونه شده نکنه اشتباه…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری پارت16
چند روزی گذشت همش ذهنم درگیر بود سرکار میرفتم بیصدا کارامو انجام میدادم برمیگشتم چندباری خانم هم پرسید چرا ساکتی…
بیشتر بخوانید »