رمان مثل خون در رگ های من
-
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۷
میدونم خیلی بد باهاش حرف زدم، ولی گناه من چی بود؟ من دلم میخواست یه زندگی اروم با عشقم داشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۶
با صدای خیلی بلند داد زدم _یعنی چی هیرادد هیراد_عزیزم… اروم باش چرا داد میزنی؟! رزا_هیراد داد نزنم؟؟ یعنی چی…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۵
با خجالت به هیراد نگاه میکردم… دمنوش و قرص رو که خورده بودم، یه ذره دردم اروم شده بود حداقل،…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۴
(این پارت محتوای🔞داره…باز نگین نگفتی😂) بالاخره رسیدیم خونه…از ماشین های دم در مشخص بود که مهمونا رسیدن رزا_هیراد ببین…همه رسیدن،…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۳
لبخند زدم و رفتم کیفم رو برداشتم و توش گوشیم و کیف پولم رو گذاشتم و باهم رفتیم توی هال…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۲
رزا_هیراد زشته…این حرفا چیه میزنی! هیراد_حالا کجاشو دیدی؟؟ بعد از خوردن صبحونه، هیراد ارشد رو داد بغلم و خودش رفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲۱
ارشد رو توی بغل خودم فشار دادم و چشمام رو بستم… _رزاا صداش اشنا بود! چشمامو باز کردم…دیدم هیراده! از…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲٠
(سلام به همتون، من یه عذر خواهی به همتون بدهکارم….قرار بود دیشب پارت بزارم، متاسفانه نشد…الان پارت میزارم سهیلم🙄🙋🏻♂️ میدونم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۱۹
سه نفری باهم ناهار خوردیم، قرار شد فرهاد( برادر هیراد) ساعت ۵ بیاد دنبالم…به ساعت گوشیم نگاه کردم که ۲نیم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۱۸
اینقدر شب عروسیم خسته بودم که وقتی پامو توی اتاقم گذاشتم، با همون لباس عروس و ارایش خوابیدم! صبحش با…
بیشتر بخوانید »