رمان مثل خون در رگ های من
-
رمان مثل خون در رگ های من پارت اخر
هیراد_تو این همه سال پیشه مادرت بودی و من فقط از دور نگات میکردم، این حق منه که تو کنارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۶
بدون هیچ حرفی توی بغلش بودم… انگار لال شده بودم، حرفی از دهنم خارج نمیشد! همه با دیدن این صحنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۵
خدایا چرا با من این کارو کردی؟ مامان چی میگفت؟! سرم بدجوری درد میکرد… دلم میخواست، یه لحظه چشمام رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۴
سارا محکم دستمو گرفته بود…. به بیرون زل زده بودم،همش حرف های اون زن توی سرم اکو میشد! (_اون کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۳
یهو به خودم اومدم و به سارا نگاه کردم ایسان_سارا… سارا_ای کوفت سارا، درد سارا سه ساعته دارم صدات میکنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۲
(ایسان) _ماماننننننننننن جورابم کجاست پیداش نمیکنم! رزا_بالای سره منه بیا بگیر… اخه من موندم تو شلختگیت به کی رفته! بابا…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴۱
زل زدم به چشم های اراد… چی میگفت؟! بچه ی من دست هیراد چیکار میکنه! برگشتم طرف مامان… رزا_بچه ی…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴٠
( دو ماه بعددد) به ارش نگاه میکردم که هی داشت ایسان رو بوس میکرد رزا_ارش صدبار میگم اینقدر بوسش…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳۹
به چشم های ارش نگاه میکردم…همون چشم های همیشگی… همون نگاهِ پاکِ همیشگیش… ارش_من تو سالن نشسته ام گفت و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳۸
یک هفته گذشته بود از اون روز کذایی… روز جدایی منو هیراد! توی این یک هفته ام حالم خیلی بد…
بیشتر بخوانید »