رمان حس خالص عشق
-
دیالوگ های پارت ۱۸ رمان حس خالص عشق
سلام دوستان خوبم … برای پارت ۱۸ رمان حس خالص عشق ، حالت تیزری آماده کردم … چندبار توی سایت…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت۱۷
قطرات آب روی سرم فرود می آمدند … انگار چیزی توی سرم سنگینی میکرد . سوال هایی از ناکجا آباد…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۱۶
چشمهام رو چند دفعه باز و بسته کردم و بالاخره از روی تخت بلند شدم … از استرس یا نگرانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۱۵
شاید آرزوی خیلی آدمها ، داشتن یک خانواده خوبه …! یک خانواده خوب ، یک نعمته … تعیین کننده سرنوشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۱۴
موبایلم توی دستم به لرزش دراومد و منو از خواب بیدار کرد. از دیشب تا حالا فقط دوساعت خوابیده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت۱۳
《امیر》 سوئیچ ماشین رو با حرص رو میز پرتاب کردم و سمت اتاق خواب رفتم … کتم رو دراوردم خواستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت۱۲
حدود پنج یا ده دقیقه ای توی راه بودیم … توی این فاصله جرعت نکردم چشم بند رو بردارم ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۱۱
– حالا اشکال نداره ، ایندفعه بیار داخل . ولی مشکل ساز نشه . – حله داداش هرچی به مغزم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۱۰
با خشم به متین خیره شده بودم ، به هزارتا اتفاقی که ممکنه بیوفته فکر کردم ، چهرم پر از…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق پارت ۹
هعییی ، همه دستم درد میکرد … یه ماهی بود که کار میکردم ولی پول خیلی کمی دراوردم بودم ……
بیشتر بخوانید »