رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۴۲
دستم میل به چنگ زدن سینه ام دارد جمله اش اکو می شود در منافذ مغزم《بدجور عاشقمی 》 درب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۱
دستم را از دستش بیرون می کشم – تو اعصابمو خورد نکنی مشروب نمی خورم نگران نباش … سردار چقدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۴۰
باد می وزد و شانس آورده ام مقنعه پوشیدم گفته بود دنبالم می آید و من الان به هیچ عنوان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۹
دیگر وقتش بود بیمارستان عمومی را رها کنم سر و کله زدن با دانشجو هایی که کله ای داغ دارند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۸
– تو مایملک منی آرام … مال کی هستی بی همه چیز؟ دستم بی اختیار دور گردن عضلانی اش حلقه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۷
نمی دانم چرا کنار او ژن لوس بودنم مدام بیان میشود؟! – اعتماد به نفست بالاست دکتر … چهارتا…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۶
آرام: با آواز زیر لب مانتو و شلوار مشکی رنگ اداری را تن می زنم ما دکتر ها زیاد اهل…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۳۵
نمی داند اثر مستی است یا سرعت زیاد که ماشین انگار دارد پرواز می کند یک مسیر … خانه منصور…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم پارت ۳۴
این حالت … تصویر مردی لم داده روی مبل با یک جام نیمه پر دکمه های نیمه باز و کمربند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۳
سردار با چشمان ریز زیر نظر دارد دخترک را او نشسته اما آرام سر پاست … قدشان حالا هم اندازه…
بیشتر بخوانید »