رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۷۶
دستش از آن نقطه ی حساس فاصله می گیرد که می توانم روی حرکاتم تمرکز کنم انگشتانم وارد موهای کوتاهش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۵
یک دستم ناخودآگاه روی شانه ی عضلانی و سفتش می نشیند – چرت و پرت نگو برو کنار اصلا می…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۴
نگاه نفرت انگیزش سمت من کشیده می شود و دیگری با تفریح نگاه میکند – این یکی کپی صالحه پسر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۳
صدای جیغم گوش خودم را هم کر می کند – آهووو … به من گوش کننن شانه هایش بالا می…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۲
سردار نفسش را سخت بیرون می دهد و من از اعماق وجود خودم را ملامت می کنم آرامِ نفهم ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۱
آرام: درب خانه را باز می کنم و پلاستیک های مواد غذایی را که روی زمین گذاشته بودم را بر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۰
نمی گذارد سردار آرام بماند … خودش را میگیرد … سردار چگونه بدون آرام،آرام بگیرد آخر دخترک ابله می نشیند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۶۹
نگاه التماس گرش را به نگاهم می چسباند خدایا این دیگر چه امتحانی است؟ … شکوه؟ … دیوانه نشوم خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۶۸
آرام با تمام توان تلاش می کند آهو را تسکین دهد … بیش از حد برایش توضیح ندهد قاتل بودن…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۶۷
آرام با صدای گرفته هشدار می دهد – خفه شو ! سردار اما وقیح تر از روی مبل با حالتی…
بیشتر بخوانید »