رمان برای تو
-
رمان برای تو پارت هفتم
پارت هفتم بعد دقایقی آرشا در حالی که با گوشی صحبت میکرد وارد هال شد آرشا:باشه قربونت برم قشنگم چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای تو پارت ششم
پارت ششم گفتم: بزار اینطوری شروع کنیم آرشا هستم و میشه گفت مسبب این حال الانت … ♡هانا♡ گیج و…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای توپارت پنجم
پارت پنجم چراغها رو روشن کردم و خودمو به روی نزدیکترین مبل انداختم و چشامو بستم نمیدونم چقدر تو همون…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای توپارت چهارم
پارت چهارم ☆آرشا☆ مامان قربون اون چشات برم تروخدا گریه نکن مامان●چطور میتونم گریه نکنم عزیزم بیا برگرد پدرتم از…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای توپارت سوم
پارت سوم نمیدونم چقدر خوابیدم دوباره با دردی که تو سرم پیچیده بود بیدار شدم نور اتاق چشامو ادیت میکرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای تو پارت 2
#p2 مامان●پسرم امروز چکاره ای ؟هنوز نمیخوای با دختر عمه ات صحبت کنی ؟ما پیش خانواده عمه ات آبرو داریم…
بیشتر بخوانید » -
رمان برای تو پارت 1
شاید در آخر عشق با شکوه و سر و صدا به زندگی یک شخص راه نیابد شاید آن به سوی شخصی…
بیشتر بخوانید »