مطالب وبسایت مد وان
-
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت دهم
4.6 (33) رمان گذشته شیرین پارت دهم و به طرف ثریا خانم حرکت کردیم من : سلام ثریا خانم خوبین؟…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
یکی بود؛یکی نبود!پارت چهار
4.3 (23) هییی خدااا،آه دل محمد منو بد گرفت،جوون مرگ شدممم،اصلا چرا من بیهوش نمی شم؟!مگه سرم نشکست؟حالا که هوشیارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۵
4.6 (108) در آشپزخانه داشت به مادرش کمک میکرد زیر چشمی به امیر که با حاج بابایش صحبت میکرد نگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت نهم
3.7 (10) رمان گذشته شیرین پارت نهم چشمام تا اخرین حد ممکن گشاد میشه . یه آقایی که کت و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت ۲۱
4.4 (132) ( ضحا ) باید خودمو جلوی دیگران قوی نشون میدادم…کاره سختی بود! هیچ پشت و پناهی نداشتم… هیچ…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
یکی بود؛یکی نبود!پارت سه
4.5 (25) -فهمیدی حق با منه ساکت شدی؟ با مسخره گی تک ابرویی بالا انداختم _تو چی،تو فهمیدی خیلی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 35
4.6 (34) صدای مسیح اومد: چه خلوت کردی.. این یه هفته خوب از دستم فرار کردیاا.. من سالها بود سکوت…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۴
4.6 (158) بغضش گرفت آرام شد نه هنوز هم در درونش میلرزید حس میکرد چیزی در گذشته شوهرش به جا…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت هشتم
4.5 (25) رمان گذشته شیرین پارت هشتم من : موافقم بابا ۵ ساعت بعد بالاخره کارای دانشگاهم تموم شد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان موتور عشق
رمان موتور عشق پارت ۵
4.7 (33) موتور عشق پارت پنجم _ولی خب امروز باز خانم نعیمی زنگ زد اجازه گرفت واسه خواستگاری . _…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
یکی بود؛یکی نبود!پارت دو
4.4 (50) -آینور؟ با اکو شدن صدای مامان تو گوشم چینی به ابروم دادم و لب به اعتراض باز کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۳
4.9 (143) ************************************* چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت دهانش باز ماند عین پسربچه های مظلوم شده بود که…
بیشتر بخوانید »