جدایی
-
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲۲
نفس عمیقی میکشم و سوار ماشین میشوم که یهو در باز میشود و تینا درون ماشین می آید! _مثلا چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۷
لبخند میزند _ولی تا اخر عمر هم نمیتونیم اینجا باشیم! _میدونم…ولی خوب نیست سره خانوادت داد بزنی و باهاشون دعوا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲۱
_اصلا معلوم هست کجایی؟! خیره سرت ،ناسلامتی مدیر عامل این شرکتی حالا یه اتفاقی بی افته یه چیزی بهم بخوره…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۶
صبح وقتی بیدار میشود خیره حرکات دخترِ روبرویش میشود…با تعجب نگاهش میکند _چیکارداری میکنی؟! ترسیده پشت سرش را نگاهش میکند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲٠
با چشم های گرد شده نگاهم میکند بی توجه به سمت چادرم میروم و برسرم می گذارم،کیفم را میگیرم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۵
پیشانی اش را آرام میبوسد و چشمانش را میبندد… همینطور که چشمانش بسته اس آرام پچ میزند _ببخشید، اون شب…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۴
حق با مهیار بود…..بچه ی کسه دیگری در شکمش بودو او با مرد غریبه درحال فرار کردن بود! ولی کی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۹
نگاه به انگشتش میکند… خون جاری بود بلند میشود و دستمالی برمیدارد و روی دستش فشار میدهد… هیچ دردی را…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۳
_راست میگی من حامله بودمو داشتم فرار میکردم…ـ ولی الان اومدم منو ببخشی…بخاطر خودم نمیگم بخاطر بچمون میگم…باور کن نفس…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۸
بدون هیچ حرفی بلند میشود و به سمت چادر و کیفش میرود چادر را بر سر میکند و کیفش را…
بیشتر بخوانید »