رمان عاشقانه تراژدی
-
رمان راغب
رمان راغب پارت 5
روشنایی خیرهکنندهی لوستر آویزان شده از سقف سفید رنگ تالار ویلا، کور کننده بود. الماسهای آویزان شده از لوستر…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 4
دست لرزان و بلورین دخترک روی مچ دست ظالمش قرار گرفت. بر خود لعنتی فرستاد و چانهی دخترک را رها…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 3
مانند سیندرلا کفپوشهای سیاه رنگ را تا اتاقش طی میکردم. سمت راست و چپ راهرو چندین اتاق با در سفید…
بیشتر بخوانید » -
رمان آمیگدال
ر مان «آمیگدال» پارت 4
متعجب از اینکه تمام خصوصیات مرا از بر گفته بود، سرم را بلند کرده و گیج و گنگ درون چشمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آمیگدال
رمان «آمیگدال» پارت 3
چیزی نگفتم و سکوت پیشه کردم. فضای اتوموبیل از سکوت پر بود و خالی از همهمه. در آن میان، تنها…
بیشتر بخوانید » -
رمان آمیگدال
رمان «آمیگدال» پارت 2
وزن تنم را روی بدن بزرگش انداخته و تکتک سرامیکها را با کمک او قدم میزدم. هرازگاهی سر برمیگرداندم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آمیگدال
ر مان «آمیگدال» پارت 1
با دستان لرزان کلید را چندین و چند تاب دادم و در انباری را قفل کردم. نفسنفس میزدم و چشمانم…
بیشتر بخوانید »