رمان عاشقانه درام انلاین.
-
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت ونهم
: از تالار بیرون آمد و وحشت زده به دنبال شهرام چشم چرخاند. فریاد زد: _شهرام؟! صدایی از پشت سرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وهشتم
سهیل صدری که تا آن موقع آرام و خونسرد دیده بودند و کجا و این سهیل صدر عصبی و کینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وهفتم
: ابرو های ماهرخ بالا پریدند و سارا مشتاق کمی به جلو خم شد. _وای آره ماهی فکر خوبیه….بالاخره این…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وششم
از حرکت او چشم هایش گشاد شدند اما خودش را جمع کرده و سعی کرد بی تفاوت باشد. _نه ندارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت و پنجم
سوار ماشینش شد و راه افتاد؛ در مسیرش شماره ای را گرفت. _الو؟ ….. _سلام آمادست؟ ….. _باشه تا ۱۵…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وچهارم
از حمام بیرون آمد و کت و شلوار مشکی اش را که از قبل آماده کرده بود به تن کرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وسوم
تابش صندلی اش را صاف کرد و حرصی روی آن نشست، سهیل انگشت اشاره اش را روی بینی اش گذاشت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
رمان امیدی برای زندگی پارت شصت ودوم
با انگشت هایش چهار را نشان داد و تکرار کرد. _چهار سالش رنگ نگاهش خشمگین بود اما درمانده…..درمانده تر از…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت ویکم
از گوشه چشم نگاهی به خواهرش که هر لحظه ممکن بود در خواب عمیقی فرو برود انداخت. _سارا؟ _هوم؟ _خسته…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت ۶۰
سهیل با اخمی که بر پیشانی داشت نگاهش کرد…..حتی نپرسید که دارد چه می‌کند. _اخم نکن دیگه معذرت خواهی که…
بیشتر بخوانید »
