رمان عاشقانه درام انلاین.
-
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد ششم
#فلش بک ( یک هفته قبل) ترمز دستی را کشید و از ماشین پیاده شد. رو به روی آپارتمان مجللی…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد وپنجم
خندید و تایید کرد. _دقیقا! _تو شنیدی حرف هامونو؟ به کمر خودش را روی تخت انداخت. _منکه هیچی کسایی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد وچهارم
خواست به او بتوپد ولی کوروش اجازه نداد و زود تر لب زد: _خب حالا بیا پاچهی همو نگیریم نظرت…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد وسوم
رعد و برق طنین انداخت و اولین قطره باران از آسمان ابری پایین چکید. ماهرخ افسار پاره کرد و سهیل…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتادودوم
چهره اش سرخ بود و اخمی بر پیشانی داشت. قفسه سینه او با هر بار نفس کشیدن بالا و پایین…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد و یکم
به شاهرخ که نزدیک بود چشم هایش از حدقه بیرون بزنند نگاه کرد. _شاهرخ من سنگ دل….من روانی….من دیوونه باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت هفتاد
ماشین را روبه روی سوله پارک کرد. نگاهی به اسلحه روی داشبورد انداخت….در فکر فرو رفت. اسلحه هم باید با…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت ونهم
: از تالار بیرون آمد و وحشت زده به دنبال شهرام چشم چرخاند. فریاد زد: _شهرام؟! صدایی از پشت سرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وهشتم
سهیل صدری که تا آن موقع آرام و خونسرد دیده بودند و کجا و این سهیل صدر عصبی و کینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان امیدی برای زندگی
امیدی برای زندگی پارت شصت وهفتم
: ابرو های ماهرخ بالا پریدند و سارا مشتاق کمی به جلو خم شد. _وای آره ماهی فکر خوبیه….بالاخره این…
بیشتر بخوانید »