رمان عاشقانه
-
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۰
آذر هیچوقت برای من ماه خوبی نبود. نحسی داشت، جگوسوزی و غم، حس محکومیت… اما آن سال به گمانم بدترین…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی فصل دوم
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت ۲۷
# پارت ۲۷ (کامیار) برف سنگینی باریده بود و به زحمت میشد رانندگی کرد. بعد از ساعت ها رانندگی، ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۹
زل زده بودم به صفحه لپتاپ، کلمات پیش چشمانم تار بود و هرچه میخواندم نمیفهمیدم. اهورا جایش را داده بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۸
گفته بود شنبه ساعت نه صبح شرکت باشم، من هم هشت و پنجاه دقیقه رسیدم. همان منشی دفعه پیش پشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 49
با درد چشمامو روی هم فشردم و اجازه دادم اشکام ببارن. یاده پاشا جیگرمو آتیش می زد. به سمتم اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۷
روز بعد، همان اول صبح ابرهای تیره در رفتند و سر و کله خورشید پیدا شد. هرچند که هوا سرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۶
داشت بازمیگشت. تا چند ساعت دیگر میرسید خانه. در حیاط به رویم باز شد. چتر نداشتم و زیر نم نم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 48
لب های داغشو به لاله ی گوشم چسبوند و گاز ریزی گرفت که تند به عقب هلش دادم و گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۵
این قصه از کجا شروع شد؟ از آنجا که من هیچ از امیر خوشم نمیآمد. از روزی که دیدمش و…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۴
شب را همانجا ماندم. امیر با دست بالا را نشان داد: «میتونی اتاق اهورا بخوابی» فکر کردم حواسش نیست و…
بیشتر بخوانید »