رمان عاشقانه
-
رمان سمفونی عاشقانه
رمان سمفونی عاشقانه پارت 1
رمان سمفونی عاشقانه سلام اِلا هستم داستان زندگیم رو از ۱۷ سالگی برای شما تعریف میکنم. من دختری با…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
سمفونی عاشقانه, مقدمه
برای ما که فرقی نمیکند در کجای جهان ایستاده باشیم، در کدام ایستگاه منتظر بمانیم برای کوچ در کدام واگن…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۴
# پارت ۶۴ چشم های نافذش را به نگاهم دوخته بود. شروین پوزخندی زد. _ نکنه میخواهی باز منکر بچه…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۳
# پارت ۶۳ همگی دور میز نشسته بودیم کامیار از جایش بلند شد و ایستاد. کامیار : لطفا اگه ممکنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۲
# پارت ۶۲ با رفتن کامیار نفس عمیقی کشیدم و روی صندلی ولو شدم. میلی به صبحانه نداشتم ؛ اما…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۱
# پارت ۶۱ وسایلم را جمع کردم و خمیازهای کشیدم. _ تا کلاس بعدی خیلی مونده پاشو بریم یکم قدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۰
# پارت ۶۰ بی هدف به صفحه تلوزیون خیره شده بودم و کانالها را بالا پایین میکردم. نزدیک ظهر بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۹
# پارت ۵۹ _ چند بار بگم دلم نمیخواهد بری دیدنش. گازی به سیب در دستانم زدم. _ باید حضوری…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۸
# پارت ۵۸ با تابش نور چشم هایم را باز کردم. تو بغل کامیار خوابیده بودم و دستهایش مرا در…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۷
# پارت ۵۷ حسابی خیس شده بودیم. با رسیدن یه ویلا، کامیار مستقیم از پله ها بالا رفت و وارد…
بیشتر بخوانید »