رمان عاشقانه
-
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۲
# پارت ۴۲ گیلاس در دستانم کم کم مزه میکردم و در دنج ترین جای ممکن نشسته بودم. نگاهم را…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۱
# پارت ۴۱ عینک دودیام رو به چشم زدم و از ماشین پیاده شدم. _ من همین جا منتظرتم تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت2
سفارش هامون رسید. برخلاف خیلی ها که موقع ناراحتی اشتهایی به خوردن ندارن من موقع ناراحتی اشتهام چندین برابر میشه،…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۰
# پارت ۴۰ با جنیفر به سمت خروجی کالج راه میرفتیم. _ گلچهره ؟ _ جنی لطفا دوباره شروع نکن…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت1
توی کافهی دنج همیشگیمون نشستهام، قهوه ای که سفارش داده بودم سرد و بد مزه شده…مثل همیشه دیر کرده… میدونستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۳۹
# پارت ۳۹ هردو مقابل بابا نشسته بودیم. بابا: هر جفتتون میدونید که چقدر هر دو برام عزیزید ؛ اما…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۳۸
# پارت ۳۸ روی تخت نشسته بودم و مشغول خواندن رمانی از مارکز بودم. _ میتونم بیام داخل ؟ کتاب…
بیشتر بخوانید » -
رمان
پارت ۱ نوری در تاریکی
رمان نوری در تاریکی به نقاشی ای که سه ماه تمام وقتش را برای کشیدنش گذاشت نگاه کرد و لبخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۳۷
#پارت ۳۷ با احساس سوزش دستم، چشمهایم را باز کردم. روی تخت، خوابیده بودم و تمام تنم درد میکرد. دختر…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۳۶
# پارت ۳۶ همگی دور هم نشسته بودیم و به پیشنهاد شروین قرار بود بازی کنیم. مانلیا بطری را وسط…
بیشتر بخوانید »