رمان عاشقانه
-
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۳
تمام بدنش از دیدن آن مرد میلرزید … با چشمانی زاغ به دختر خیره شده بود و سعی میکرد او…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۶
# پارت ۱۶ مردد بودم، به کاسهی سوپ ، در دستانم نگاهی کردم و وارد اتاق شدم. بهادر خان، روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بره ناقلا
رمان بره ناقلا پارت ۱
پارت1 در حالیکه سرم رو به شیشه ی ماشین چسبونده بودم بی حوصله چشمام رو بستم و آهنگی که از…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۲
درب عمارت را با احتیاط بست تا صداش دلسا رو خبر نکنه . اسرا هم بدون هیچ حرفی پا تند…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۴ و ۱۵
# پارت ۱۴ از چیزی که شنیده بودم شکه شدم. واقعا درکی نداشتم. خواستم از روی مبل بلند بشم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۲ و ۱۳
# پارت ۱۲ دو ماه از اون روز میگذشت. بهادر خان برام معلم خصوصی گرفته بود. به کمک خانم لارنس،…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۱
# پارت ۱۱ تو آیینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم. یه لباس سبز لجنی تنم کرده بودم. جنسش تور…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۱
– خانم …. خانم ….. حالتون خوبه ؟؟ صدای اطراف در سرش اکو میشد … حالت گیجی بهش دست داده…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۰
این جمله همیشه درسته که انسان ها بیشتر وقت ها دوست ندارند حقیقت رو بدونند … حقیقت تلخه … اما…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۹ و ۱۰
# پارت ۹ وارد پارک بزرگی شدیم. کامیار نگاهی بهم انداخت _ اینهم همون جایی که بهت قول داده بودم…
بیشتر بخوانید »