طنز
-
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 18
بعد از چند دقیقه که ارضا شدم آبمو تو دهنش خالی کردم سرشو ول کردم با نفس نفس خودشو عقب…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 17
دلیل رفتاراشو نمی فهمیدم یه روز کسی میشد که بهش تکیه کرد یه روز هم طوری رفتار میکرد انگار به…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 16
با آلارم گوشی عصبی دستمو زیر بالشت کردم که قطش کنم یهو با یاد کیش و پرواز فوری چشام باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 15
مبینا با رفتن آرمین نفسمو عاح مانند بیرون دادم خونه سوتوکور شده بود پوفی کشیدم بی حوصله مشغول غذا…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 14
دوتا منو داد دستمون خیره شدم به معجون ها یه اسم های عجیب غریبی داشتند که تاحالا به گوشم نخوره…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی منpart. 13
درو باز کردم داخل شدم خم شدم با خستگی کفشامو پرت کردم تو جا کفشی آخ آرمین بفهمه من با…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 11
چند ثانیه طول کشید تا حرفشو حلاجی کنم از اعصبانیت سرخ شدم سمتش حمله ور شدم یقشو تو مشتم گرفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 10
چشامامو ریز کردم یعنی واقعا میخواست بخوابه وجی: نه ساعت ۱شب میخواد برقصه برات از خداش هم باشه بخواد برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 9
مبینا تخس پامو کوبیدم زمین با لجبازی لب زدم _یا منو سوار میکنی یا دیگه باهات حرف نمیزنم با اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 8
مبینا قاشقو تو سوپ کردم مزش رو چشیدم صورتم درهم شد نمک نزده بودم از بین ادویه ها نمکو برداشتم…
بیشتر بخوانید »