طنز
-
رمان فرفری
رمان فرفری پارت40
یه آهنگ غمگین گذاشتم وشروع به راه رفتن کردم بارون پاییزی هم شروع به باریدن کرد اشکام با بارون قاطی…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت 39
نتونستم درست غذا بخورم فکرم درگیر بود کاش میفهمیدم هنوز فکر محمد هست یا نه اگه به کسی فکر نکنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت38
غذا که آماده شد مشغول چیدن میز شدم که همون موقع صدای ماشین آقا اومد رفتم استقبال دم در با…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت37
رسیدم دم در پیاده شدم خواستم درو باز کنم که متوجه قسمت تاریک کوچه شدم که نورسیگار دیده میشد تا…
بیشتر بخوانید »