عاشقانه
-
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۲۳
چشمان سرخش روی صورتم می چرخد دست درون جیب فرو می کند و موبایل گران قیمتش را خارج می کند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۲۲
بیرون زد قبل اینکه کار به جای باریک بکشد اگر ادامه می داد منه احمق همه چیزم را می دادم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۲۱
– آرام بس کن … بس کن سردار اصلا من اشتباه کردم گفتم آتش بس کاش همان اره و تیشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۲۰
– ممنونم دکتر … خیلی ممنون … با همان بغض لعنتی سمت سردار می روم نگاهش محو یک جاست همان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۹
صداها از پشت در به گوش می رسند همان زن – خوبه حال زنت پسرم؟ زنش؟ گفته بود همسرش هستم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۸
آرام: به زور پلک هایم را باز می کنم سنگین اند اینجا دیگر کجاست؟ آخرین بار در آن مرزعه کوفتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۷
این دخترک رنگ پریده خواهش کرده بود کسی را نکشد … لعنتی خب او هم نکشت پس این چه جوابی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۶
لعنتی سرعتش از من زیاد تر و گام هایش بلند تر است … جوری که انگار دارم پرواز می کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آرزم پارت ۱۵
– آرام … ارواح مرده هات بذار یه امروز بی جنگ بگذره … فردا بیا باهم کشتی می گیریم ……
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت 14
بدون برگشتن به طرفم به دریای روبه رو می نگرد این روز ها آمار سیگار هایش بالا رفته -سردار ……
بیشتر بخوانید »