عاشقانه
-
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۱۳
هوای گرم موهایم را روی صورتم چسبانده … لعنتی لعنتی حس کثیف بودن می کنم نکند بوی عرق می دهم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان رنج حرمان پارت ۱ و مقدمه
رنج حرمان نکشیدی که بدانی چه کشیده م! کیوان سرمایه دار بزرگی در عرصه طراحی جواهرات و مدلینگ است با…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۱۲
چقدر خسته ام روحی که خسته است را با کار سعی میکنم کمی آرام تر کنم پزشک بودن خود خود…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 11
چند ثانیه طول کشید تا حرفشو حلاجی کنم از اعصبانیت سرخ شدم سمتش حمله ور شدم یقشو تو مشتم گرفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۱۱
دست در جیب می نگرد مرد هایی که از مرد بودن تنها زیر شکم را می بینند ، حال رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۱۰
راوی: پالتو را درون دست مشت شده اش گرفته گام هایی حرصی خدا لعنتت کند شیطان … خدا لعنتت کند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۹
صدای بسته شدن در و سرم که به ضرب بالا می آید نفس راحت … آهو است – آرام ……
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 10
چشامامو ریز کردم یعنی واقعا میخواست بخوابه وجی: نه ساعت ۱شب میخواد برقصه برات از خداش هم باشه بخواد برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 9
مبینا تخس پامو کوبیدم زمین با لجبازی لب زدم _یا منو سوار میکنی یا دیگه باهات حرف نمیزنم با اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزَرم پارت ۸
من خودم عاشق این پارت شدم ❤ لیوان دوم را که سر می کشم که صدای هیاهوی بقیه بلند می…
بیشتر بخوانید »