عاشقانه
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۵
صبح زود با کلی شوق و ذوق بیدار شد حال خودش را نمیفهمید…خاستگاری یکی دیگه بود ولی او از همه…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت46
همین که درو بست اشک هایی که به زور نگهداشته بودم رو صورتم جاری شد من تازه پی به احساسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱٠
دیگر کمری برایش نمانده بود! خسته روی مبل افتاد… صدای زنگ در، دوباره او را از جا بلند کرد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۴
پایش را با یک پارچه بست و باهم روی تخت نشستند از بچه گی هروقت زمین میخورد زانو هایش خون…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت46
_منظورت چیه چرا دنبالم نمیگردن _چون من کاری کردم فکر کنن فرار کردی حس کردم دنیا دور سرم میچرخه سرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت45
رفتم به ادرس ولی مادرش با حالی خراب درو باز کرد وگفت محمد دو روزه خونه نیومده گفته حالش خوبه…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۹
(سلام بچه ها….امیدوارم حال دل همتون خوب باشه ببخشید که من نبودمو نتونستم پارت بزارم واسه خواهرم یه اتفاقی افتاد….مجبور…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت44
بعداز ظهر آماده شدم به مادر هم گفتم میرم به فرشته سر بزنم سوار ماشین شدم رفتم محلشون رسیدم ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۸
بلند شد و سمت پذیرش رفت _سلام خسته نباشید من خواهر رهام…اتاقش عوض شده؟ _بردنش توی کما… وحشت زده پرسید…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۳
_فکر میکنی من اینجا خوشبختم؟ خوشحالم از اینکه تو عروسشون شدی؟ اشک هایش دوباره ریختن، ولی او پاکشان کرد…باید قوی…
بیشتر بخوانید »