عاشقانه
-
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۳
حتی دنبالم هم نمی آید و قلب من بیشتر و بیشتر می شکند من از او فقط انتظار عشق داشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت12»
*روزبه حلما از اتاق دکتر بیرون رفت .نمیدونستم دکتر چی میخواد بهم بگه ؟نکنه واسه حلما یا بچه ام رفته…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۹
با صدا زدن دی آشوب سریع از فکر و خیال خارج می شوم و از مطبخ بیرون می روم –…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۲
باید همین الان سردار را خبردار کنم به سرعت از جا بلند می شوم و روپوشم را در می آورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۸
آشوب: سینیِ چایی را روی فرش دست بافی که دسترنج خودم است می گذارم و می نشینم کنار دی آشوب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۱
آرام: – شکوه … عزیزم … خوشکلم … اونجا خطرناکه باید از اونجا بری … بهت میگم اومدن سر وقت…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۷
مرد ابروهایش بالا می رود … اسم قشنگی است … خیلی قشنگ آشوب سر به زیر انداخته اما مرد شهری…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۸۰
سردار برای اولین بار بعد از ده سال می ترسد فکرش کاملا بهم ریخته … ساحل را از کجا آورد…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت11»
صبح زود از خواب بیدار شدم. ساعت ۷بود.طلعت خانم صبحانه رو آماده کرده بود.من فقط کره و مربای بالنگ رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۶
با گریه برایش توضیح می دهم – شاهرخ شالُمِ کشید … سیم سیم(بهم) دی آشوب دست دورم حلقه می کند…
بیشتر بخوانید »