عاشقانه
-
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۷۱
آرام: درب خانه را باز می کنم و پلاستیک های مواد غذایی را که روی زمین گذاشته بودم را بر…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت6»
نمیدونم یعنی مهشید شاهی آدرس خونه ی حلما رو داره؟پس خانم محمدی رو صدا زدم . _خانم محمدی. _بله مهندس…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۷۰
نمی گذارد سردار آرام بماند … خودش را میگیرد … سردار چگونه بدون آرام،آرام بگیرد آخر دخترک ابله می نشیند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۶۹
نگاه التماس گرش را به نگاهم می چسباند خدایا این دیگر چه امتحانی است؟ … شکوه؟ … دیوانه نشوم خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت 5»
#پارت_12# چشام رو باز کردم .بوی الکل ضد عفونی می آمد .خوب که پلک زدم فضایی شبیه بیمارستان را دیدم.روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۶۸
آرام با تمام توان تلاش می کند آهو را تسکین دهد … بیش از حد برایش توضیح ندهد قاتل بودن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بیقوله هایی در دل قالی
بیقوله هایی در دل قالی پارت۳
#پارت_سوم با صدای خروس لای پلک های تارم را باز کردم با دست چشم هایم را مالش دادم و چندباری…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۶۷
آرام با صدای گرفته هشدار می دهد – خفه شو ! سردار اما وقیح تر از روی مبل با حالتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سیب سرخ حوا
رمان سیب سرخ حوا «پارت 4»
#پارت_9# _حلما ،حلما .پاشو ببینم دختر لنگ ظهره.حلما . صدای عصبانی مامان بود. _پاشو ببینم .امروز که سرکار نرفتی دختره…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۶۶
شب از نیمه گذشته و اما آرام نمی تواند بخوابد آهو خودش را در بغل او چپانده و به خواب…
بیشتر بخوانید »