#بوی_گندم
-
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و هشت
از فشار روحی بدنش به لرزش افتاده بود دوست داشت همین الان چشمانش را باز کند و ببیند همه چیز…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و هفت
تیک تاک…تیک تاک .. عقربههای ساعت بهش دهن کجی میکردن ساعت از پنج عصر هم گذشته بود و خبری از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و پنج
باید حتما فردا قبل از رفتن با پدرش صحبت میکرد حس میکرد آتشی در گذشته روشن شده بود که حالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم جلد دوم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و چهار
کتری سوت میکشد ، جیغ فر بلند شده .. بی توجه به همه چیز نگاهش را به ناخنهای کدر و…
بیشتر بخوانید »