رمان عاشقانه
-
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 47
زیپ کت چرمم رو بستم و به سمت میز آرایش رفتم و نامه ای رو که روش قرار داشت برداشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 46
خیلی ریلکس به سمت طبقه بالا رفت و من رو با یک دنیا سوال تنها گذاشت. لعنتی… اصلا درک نمیکرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۳
اهورا رفت. مرا با هزار جور غصه و دل نگرانی تنها گذاشت. سر صبحانه فرداد شوخیهای بیخود میکرد: «تو این…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۲
من یک کار احمقانه کردم. خیلی خیلی خیلی احمقانه. در ماشین اهورا، داشتیم میرفتیم مهمانی خانه تنها دوستش. هنوز از…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 45
با سوالم ناگهانی از جاش بلند شد. _تو باید کمکم کنی منم به تو کمک می کنم برگردی کنار خانواده…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۱
آبان ماه، اتفاقات زیادی در دل خودش داشت. اول از همه اینکه کار پیدا کردم. دم غروب اهورا زنگ آیفون…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳۰
در خانه انگار که بمب ترکیده باشد، هیچ چیز سر جایش نبود. فرداد همین که ظرفها را میشست و برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان بیقوله هایی در دل قالی
بیقوله هایی در دل قالی پارت ۲
#پارت_دوم …… چله کشی را که به پایان رساندم دست به زمین زدم و از جا برخواستم خود را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بیقوله هایی در دل قالی
رمان بیقوله هایی در دل قالی پارت1
رمان بیقوله هایی در دل قالی #پارت_یک رو به دار ایستادم نفس عمیقی کشیدم نفسی که بیشتر همانند اه…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۹
اولین باری که در مورد مادرم دروغ گفتم هشت سالم بود. گفتم که، من و حنانه از کلاس اول با…
بیشتر بخوانید »